سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :6
بازدید دیروز :8
کل بازدید :145338
تعداد کل یاد داشت ها : 41
آخرین بازدید : 103/2/30    ساعت : 6:3 ص

ابزار نمایش یوزر پس نود 32

یوزر و پسورد 32

درباره
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
امکانات دیگر
ابر برچسب ها
عرفانهای نو ظهور ، شبهات ، وجوه اشتراک جریانهای کاذب با جریان انحراف ، ولایت فقیه ، فلسفه ولایت فقیه ، فلسفه ،‏ولایت ،‏ ، وهابیت ، یار اصفهانی ، یار خراسانی ، صحابی ، عدی ، عذاب ، قیامت ، زن ، عرفان ، عرفانهای کاب ، غدیر علی پیامک درباره غدیر ، غدیر ، شبهه غدیر، حدیث غدیر، حجة الوداع ، مولی ، ، فدایی علوی ، مباهله ، مجتبی تهرانی ، سیره ،‏ایت الله ، تهرانی ، مجتبی ، عبدالعظیم الحس ، محمدبن اسحاق ، مناظره ، امام رضا ، جثلیق ، عمران صابی ، هریز اکبر،راس الجالوت،س ، .لایت فقیه ،‏دلایل قرانی ،‏دلایل روایی ،‏دلایل عقلی ، اشتراک جریان انحراف با عرفانهای نو ظهور ، امام ، حسن، مجتبی، امام حسن ، خائن ،‏یاران ، امام باقر ، ، امیرالمحدثین ، پیامک ،‏حضرت معصومه ، معصومه ، ولادت ، جریان انحراف ، جریان انحرافی ، حجر ، حجربن عدی ، حمادبن اسماعیل ، داوود بن ابی هند ، دلایل عقلی ،‏ولایت فقیه ،‏ضرورت ولایت فقیه ،‏مشروعیت ولایت فقیه ، ذکر فضایل امیر المومنین ، ژیشینه ولایت فقیه ، جایگاه ولایت فقیه ،‏عصر غیبت ،‏نظریه ولایت ف ، ژیشینه ولایت فقیه ، نظریه ولایت فقیه ، تاریخ ولایت فقیه ،

تبلیغات دین خود ساخته وهابیت در سراسر جهان در حال گسترش می‌باشد و این موضوع دلایل مختلف دارد و سرمایه گذاری هنگفت مسئولین سعودی از جمله این دلایل است و در این راه صهیونیست‌ها و آمریکاییان نیز تلاش مجدانه‌ای برای کمرنگ کردن اسلام واقعی می‌کنند و همین امر باعث شده است که بیشتر افرادی که از ادیان و مذاهب مختلف به اسلام روی می‌آورند اهل تسنن شده و متاسفانه بیشتر آن‌ها وهابی می‌شوند.

محمد العریفی از علمای وهابیت در عربستان که دارای طرفدارانی در کشور عربستان و کشورهای عربی است جدیدا صفحه‌ای فارسی در یکی از شبکه‌های اجتماعی به راه انداخته است که در آن به ترویج مذهب دویست ساله وهابیت می‌پردازد. او همچنین از تروریست‌های سوریه حمایت می‌کند و دستش به خون مردم سوریه آلوده است.

در این صفحه فیلم‌های العریفی نیز قرار داده شده است و در آن به بیان احادیث وهابیت می‌پردازد. هر چند عدم اقبال به این پیج نشان از آگاهی فارسی زبانان به این دین خود ساخته می‌باشد ولی برای آگاهی جوانان به گوشه‌ای از عقاید و فتاوای مضحک وهابیت می‌پردازیم.

1. بچه دار شدن از راه دور:برخی علمای وهابیت به ارائه فتواهای عجیب شهره هستند اما اخیرا فتوایی منتشر شده که در نوع خود قابل تامل است؛ اگر مردى دخترش را که در شرق جهان با وى زندگى مى کند به همسرى پسرى در آورد که او در غرب جهان با پدرش زندگى مى کند و هیچگاه آن دو یکدیگر را نبینند و از محل زندگى بیرون نروند، سپس شش ماه از ازدواج آنان بگذرد و آن دختر صاحب فرزند شود پدر او‌‌ همان کسى خواهد بود که در غرب دنیا زندگى مى کند، اگر چه هیچگاه همسرش را ملاقات نکرده و حتى ندیده باشد!

همچنین اگر کسى را از لحظه عقد ازدواج به مدّت پنج سال زیر نظر نگهبانان زندانى کنند، سپس آزاد شود و به منزلش برود و تعدادى فرزند در کنار همسرش ببیند همه آنان فرزندان وى خواهند بود! اگر چه فرصت یک لحظه دیدار و ملاقات با همسرش را پس از عقد نداشته است. این امر امکانش دور از واقعیّت نیست، زیرا ممکن است بر اثر کرامت یکى از اولیاء با آنکه مسافت بین زن و شوهر زیاد است آن دو به دیدار یکدیگر رسیده باشند و از این راه فرزندى به وجود آمده باشد!

2. استفاده از کمربند ایمنی: پوشیدن کمربند ایمنی حرام است! زیرا مانع قضا و قدر می‌شود!

3. بهداشت گوشت:شستن گوشت قبل از پختن بدعت است؛ ابن تیمیه: شستن گوشت بدعت است، چنانکه اصحاب پیامبر رضوان الله علیهم در عهد پیامبر (ص) گوشت را بدون شستن می‌پختند و می‌خوردند!

4. همبستر شدن با همسر مرده حلال است:فتوای جنجال برانگیز دیگری که شیخ عبد الباری الزمزمی، رئیس انجمن مطالعات و تحقیقات در مغرب صادر کرد، این است که هم بستری مرد با همسرش که تازه فوت کرده است، مجاز است!

5. حرام بودن خوردن سمبوسه؛جنبش الشباب المجاهدین (جوانان مبارز) در سومالی با صدور فتوایی در ماه رمضان اعلام کرد خوردن سمبوسه به علت شکل سه ضلعی آنکه مشابه ثالوث مقدس مسیحیان است، حرام است.

6. خوردن گوشت جن جایز است؛محمد الزغبی مبلغ مصری با صدور فتوایی، خوردن گوشت جن را درصورت دسترسی به آن مجاز دانست.

7. شنیدن قرآن کریم در زمان رانندگی و در محل کار حرام است؛شیخ جمال قطب رئیس سابق کمیته فتوای دانشگاه الأزهر مصر در فتوای جنجالی خود، شنیدن قرآن کریم در زمان رانندگی و در محل کار را حرام اعلام کرده است.

8. روزه برای افراد مناطقی که قطعی مکرر برق دارند، واجب نیست؛شیخ عبدالمحسن عبیکان از مفتیان وهابی و مقامات بلندپایه وزارت دادگستری عربستان چندی پیش در فتوایی که در روزنامه الخلیج چاپ عربستان منتشر شد، فتوای عدم وجوب روزه برای مناطقی که قطعی مکرر برق دارند را صادر کرد.

9. کسی که به علت بیماری ایدز بمیرد، شهید است؛شیخ احمد ابویوسف، رییس مرکز ارشاد مذهبی در وزارت دیانت مصر، در پاسخ به استفتای مردی که پرسیده بود، نظر اسلام در مورد مرد مسلمانی که بر اثر ایدز بمیرد چیست؟ پاسخ داد: هرکسی که به علت بیماری ایدز بمیرد، از نظر اسلام شهید به حساب می‌آید!

10. حلیت همجنسبازی!:دعی عبدالله؛ امام جماعت مسجد نور الاصلاح در واشنگتن، ضمن سخنانی ادعا کرد: هم جنس بازی حلال است. وی اعتراف کرد که خود او از نوجوانی آن را تجربه کرده و در زندگی‌اش با چهار مرد رابطه داشته است! زیرا اسلام آن را مجاز شمرده است! وی در پاسخ به این سوال که، شما امام جماعت یک مسجد هستید پس چگونه هم جنس بازی را مجاز می‌دانید؟! پاسخ داد: تمام سعی من این است که اسلام را به صورت امروزی عرضه کنم و با مظاهر تجدد آن را هماهنگ کنم. شکی نیست که حلال شمردن این رابطه یکی از مظاهر پیشرفت اسلام است!

11. خوردن گوجه فرنگی برای مسلمانان حرام است؛ یک گروه در مصر که به گروه اتحادیه اسلامی مردم مصر مشهور است، ادعا نمود که خوردن گوجه فرنگی برای مسلمانان حرام است چرا که وقتی گوجه فرنگی را بطور عمودی برش می‌دهیم، در وسط آن یک صلیب می‌بینیم. بنابراین گوجه فرنگی بجای پرستش خداوند، صلیب را می‌پرستد. صلیبی که بجای خداوند واحد به وجود 3 خدا معتقد است. بنابراین گوجه فرنگی مسیحی است و خوردن آن حرام است.

12. حلال بودن فیلم‌های مستهجن؛ «عیسی بن صالح» مفتی سر‌شناس وهابی در جدید‌ترین فتوای خود اعلام کرد: جایز است افرادی که از ناتوانی جنسی رنج می‌برند، فیلم‌های غیراخلاقی مشاهده کنند، به شرط اینکه بازیگران آن مسلمان باشند!

13. فروش مشروبات الکلی و تجارت جنسی جایز است؛ شیخ «جاسم السعیدی» مفتی سر‌شناس وهابیون بحرین در فتوایی عجیب گفت:‌‌ همان طور که قبلا هم اعلام کرده بودم، اگر هدف بر طرف کردن کمبود بودجه و ناتوانی اقتصادی بحرین باشد، فروش مشروبات الکلی و تجارت جنسی به اندازه مورد نیاز، البته با اجازه ولی أمر، جایز است!

14. خوردن زعفران جایز نیست؛ یکی از اعضای هیئت افتاء کویت در یک فتوای عجیب اظهار داشت: زعفران مواد مخدر است و خوردنش جایز نیست و همچنین مخلوط کردن آن با غذا نزد أکثر فقهاء دارای اشکال می‌باشد و بعضی از آن‌ها کمی از زعفران را که مخدر کننده نباشد جایز می‌دانند و خدای بزرگ دانا‌تر است.

15. پوشیدن شلوار برای زنان جایز نیست؛از شیخ ابن جبرین سوال شد: حکم پوشیدن شلوار لی برای زنان چیست؟

جواب: پوشیدن شلوار برای زنان جایز نیست حتى اگر در مقابل زنان یا شوهر خود باشد، به دلیل اینکه تفاصیل بدن را نشان می‌دهد و بعد بر آن عادت می‌کند.

16. حضور هر دختری با پدرش در یک مکان خلوت حرام است؛ شیخ محمد العریفی چهره سر‌شناس وهابیت عربستان سعودی فتوا داده است: حضور هر دختری با پدرش در یک مکان خلوت حرام است زیرا ممکن است این پدر دارای انحرافات اخلاقی باشد و به دختر خود تجاوز کند! نکته جالب اینجا است که العریفی این فتوای خود را در گفتگو با روزنامه الأنباء کویت اعلام کرد، گفت: در آیه قرآن کریم آمده که دختران می‌توانند با پدر، برادران، عمو‌ها و دایی‌های خود در جایی خلوت باشند زیرا به آنان محرم هستند اما بنده معتقدم در صورت انحراف اخلاقی حضور دختران حتی با این افراد حرام است.

17. تارکان نماز: شیخ صالح الفوزان یکی از مفتی‌های وهابی سعودی در پاسخ سوالی درباره افراد تارک‌الصلاة و وظیفه افراد در مقابل آنان مدعی شد که این افراد را باید دور کرد و اگر توبه نکردند کشتن آنان نیز واجب است!

18. همکاری زن و مرد نامحرم:دکتر عزت عطیه، رئیس بخش حدیث الازهر، فتوا داده است اگر دو همکار (یک زن و یک مرد) در یک اتاق که درب آن توسط فردی جز آن‌ها باز نمی‌شود، کار می‌کنند، بخواهند بین آن‌ها محرمیت ایجاد شود، زن می‌تواند پنج بار از شیر خود به همکار مرد خود بدهد و بدین ترتیب آن‌ها با هم محرم و حضورشان در یک اتاق، شرعی می‌شود. براساس این فتوای عجیب، در صورتی که این عمل انجام شود، زن می‌تواند چهره و موهای خود را به مردی که شیرش را خورده است، بنمایاند. وی البته این را هم گفته است که چنین محرمیتی باید به صورت رسمی و کتبی ثبت شود. بر اساس این فتوا، کسانی که با این روش محرم می‌شوند، می‌توانند با یکدیگر ازدواج کنند ولی تا قبل از عقد متعارف شرعی، حق داشتن روابط زناشویی را نخواهند داشت.

و برخی دیگر از فتاوای عجیب شامل:استفاده از دوچرخه و سوار شدن بر آن را حرام است زیرا وسیله شیطان هست/ روشن کردن کولر در غیاب شوهر برای زن حرام است/ خوردن گوشت ذبح شده بدست شیعیان حرام است. / حلال بودن ازدواج پدر با دخترش که از طریق غیر مشروع یعنى زنا به دنیا آمده باشد. / دیدن چهره‌ نامزد ازطریق اینترنت حرام است/ اگر چند نفر از شیر یک گوسفند استفاده کنند خواهر و برادر رضایى مى شوند و داستان محرمیّت و حرمت ازدواج دامنگیرشان خواهد شد.

البته بعد از شنیدن این تعداد از فتاوای عجیب و غریب چگونه این افراد می‌توانند از چنین مذهبی دفاع کنند و چگونه تبلیغ کنند؟ افرادی که گوجه فرنگی را مسیحی می‌دانند و خرید خیار را حرام اعلام می‌کند چه گونه می‌توانند از همچین مذهبی سخنی بگویند و اعلام کنند که وهابی هستیم؟ به امید روزی که سراسر جهان از مذاهب ساختگی چون وهابیت، بهائیت و… پاک شود و تمام مردم جهان پیرو ادیان الهی باشند و جهان در آرامشی همراه با تعقل زندگی کند و افراط در دنیا نابود شود.

نوشیدن ادرار مجاهدین باعث پاک شدن گناهان می‌شود!

«شیخ صالح المغامسی» چهره سرشناس وهابیت و امام و خطیب مسجد قباء در مدینه منوره، فتوای موسوم به «نوشیدن ادرارمجاهدین» در فرقه ضاله وهابیت را برای ارتش آزاد سوریه و جبهه النصره جایز دانست و گفت: نوشیدن ادرار مجاهدین باعث پاک شدن گناهان مبارزان ارتش آزاد و جبهه النصره می شود.

صالح الغامدی در گفتگو با شبکه تلویزیونی «وصال» عربستان سعودی با تایید صحت صدور این فتوا از سوی خود و با بیان اینکه عمل به فتاوای صادره از سوی علمای کشور عربستان جهت گمراه نشدن گروههای مسلح در سوریه و عراق واجب است، گفت: دنیا مرحله ی عبور است و مومنان و مجاهدان بویژه مجاهدین سوریه در کسب اعمال خیر و کسب توشه برای آخرت بکوشند و گناهان خود را پاک کنند و این امتحانی است برای مجاهدان جهت شستن گناهان خود که در اجرای حکم نوشیدن ادرار نهفته است.

وی در مورد فتوای جهاد نکاح در سوریه نیز گفت: بسیاری از این فتوا انتقاد کرده اند اما این فتوا بدون مشکل است و از نوعی عقیده ی ایمانی سرچشمه می گیرد و من این فتوا را تایید می کنم.

زیارت اهرام مصر و مقبره های فراعنه و موزه های مصر باعث تقویت ایمان می شود

یکی از مفتیان سعودی به نام ” الربیعی” که یدی طولانی در فتواهای عجیب دارد، در فتوایی که بر صفحه ی شخصی خود در “تویتر” گذاشته می گوید: زیارت اهرام مصر و مقبره های فراعنه و موزه های مصر باعث تقویت ایمان می شود و هیچ مشکل شرعی ندارد و هیچ گونه شرکی محسوب نمی شود!

این در حالیست که وهابیان زیارت اهل بیت (علیهم السلام) و کلا زیارت قبور را بدعت در دین می دانند و آن را شرک می خوانند و با این بهانه خشونت در حق شیعیان را واجب دینی خود می دانند.

شایان ذکر است که “این مفتی چندی پیش نیز در صفحه “تویتر”خود و در موضعی خصمانه بر ضد سوریه، مردم این کشور را به جهاد بر ضد حکومت سوریه فراخواند.وی در مطلبی در این صفحه آورده است: برای وجوب جهاد نیاز به شروطی است که مهمترین آن درگیری بین اسلام و کفر مانند آنچه که امروز در سوریه وجود دارد،است که در این حالت دیگر نیاز به اجازه و فتوای کسی برای جهاد وجود ندارد”!

فروش مشروبات الکلی و تجارت جنسی به اندازه مورد نیاز، البته با اجازه ولی أمر، جایز است

از سوی دیگر شیخ «جاسم السعیدی» مفتی سرشناس وهابیون بحرین نیز در فتوایی نسبتا مشابه گفت: همان طور که قبلا هم اعلام کرده بودم، اگر هدف بر طرف کردن کمبود بودجه و ناتوانی اقتصادی بحرین باشد، فروش مشروبات الکلی و تجارت جنسی به اندازه مورد نیاز، البته با اجازه ولی أمر، جایز است

این فتاوی در صورتی از علمای وهابی صادر می شود که به وضوح مخالف ایات شریفه قران است زیرا خدا وند متعال در قرآن می فرماید:
یسئَلُونَک عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کبِیرٌ وَ مَنَفِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُمَا أَکبرُ مِن نَّفْعِهِمَا وَ یسئَلُونَک مَا ذَا ینفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذَلِک یبَینُ اللَّهُ لَکُمُ الاَیتِ لَعَلَّکمْ تَتَفَکَّرُونَ‏.
در باره شراب و قمار، از تو می‏پرسند، بگو: «در آن دو، گناهی بزرگ، و سودهایی برای مردم است، و[لی‏] گناهشان از سودشان بزرگتر است. » و از تو می‏پرسند: «چه چیزی انفاق کنند؟» بگو: «مازاد [بر نیازمندی خود] را.» این گونه، خداوند آیات [خود را] برای شما روشن می‏گرداند، باشد که در [کار] دنیا و آخرت بیندیشید.
یأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لا تَقْرَبُوا الصلَوةَ وَ أَنتُمْ سکَرَی حَتی تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلا عَابِرِی سبِیلٍ حَتی تَغْتَسِلُوا وَ إِن کُنتُم مَّرْضی أَوْ عَلی سفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنکُم مِّنَ الْغَائطِ أَوْ لَمَستُمُ النِّساءَ فَلَمْ تجِدُوا مَاءً فَتَیمَّمُوا صعِیداً طیباً فَامْسحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیدِیکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُواًّ غَفُوراً
ای کسانی که ایمان آورده‏اید، در حال مستی به نماز نزدیک نشوید تا زمانی که بدانید چه می‏گویید؛ و [نیز] در حال جنابت [وارد نماز نشوید] -مگر اینکه راهگذر باشید- تا غسل کنید؛ و اگر بیمارید یا در سفرید یا یکی از شما از قضای حاجت آمد یا با زنان آمیزش کرده‏اید و آب نیافته‏اید، پس بر خاکی پاک تیمّم کنید، و صورت و دستهایتان را مسح نمایید، که خدا بخشنده و آمرزنده است.ودرخصوص نگاه به نامحرم خداوند در قرآن به حرمت اینگونه عمل اشاره دارد( قل للمومنین یغضّوا من ابصارهم )؛ « به مومنان بگو : چشم های خود را ازنگاه به نامحرم فرو گیرند».






برچسب ها : وهابیت  ,

      

پیامک های ولادت حضرت فاطمه معصومه (ع)

ای آینه ی تقوی وی شاخه گل طوبی
هستی ز تو شد زیبا یا حضرت معصومه
از جود و سخای تو از لطف و عطای تو
قم گشته بسی احیا یا حضرت معصومه



عصمت به پای عصمت تو سجده می کند
معصومه ای و عصمت کبرای دیگری
ای زینبی که عالمه بی معلمی
زین رو کنی به شهر خودت علم پروری

شهر قم آشیان آل عباست
حرم دختر ولى خداست
جلوه گاه تجلى حق است
اشرف از طور وادى سیناست

عمه اطهر امام جواد
خواهر طاهر امام رضاست
رحمت کردگار بر حرمش
دائما نازل از طریق سماست

آن شب زمین هوای بهشتی دوباره داشت
آغوش آسمان به بغل ماهپاره داشت
چشمان ابر روی زمین را گرفته بود
هر قطره با خودش سبدی پرستاره داشت

این بار حق به دامن موسی عطا نمود
آن کوثری که بال ملک گاهواره داشت
این سیب سرخ سیب بهشت پیمبر است
این دختر یگانه موسی بن جعفر است

خاک بهشت بهر قدمگاه تو کم است
آغوش نجمه بود سرای رسیدنت
قلب برادرت ز تب شوق آب شد
در التهاب ثانیه های رسیدنت

در چشم خویش ذوق خدا را نگاه کن
گل خنده امام رضا را نگاه کن
از آن زمان که خواهر سلطان ما شدی
بانو ، شما ملکه ایران ما شدی

از آسمان وجود تو بر ما نزول کرد
تا کوثر دوباره قرآن ما شدی
منت گذاشت بر سر ما ناز مقدمت
وقتی که آمدی تو و مهمان ما شدی

با هر قدم به سینه ما جا گرفته ای
یعنی تو صاحب دل ما جان ما شدی
بانی خیر و برکت این خطه گشته ای
وقتی نسیم سبز بیابان ما شدی

ولاى حضرت معصومه راحت جانست
به چشم مردم آگاه روح ایمانست
کسى به دعوى ایمان خود بود صادق
که پیرو نبى و تابع امامان است

چه جاى آن که نباشد محب معصومه
که او به چرخ ولا اختر درخشانست
به خاک پاى تو اى بنت موسى جعفر
که توتیاى ضیابخش اهل عرفانست

یا رب این خلد برین یا جنه الماواستى
یا همایون بارگاه بضعه موساستى
این مهین بانو که در برج شرافت اخترى است
نسل پاک و زاده انسیه الحوراستى

فاطمه اخت الرضا، سلطان دین، روحى فداه
خاک درگاه تو از عرش علا اعلاستى
ملجا اهل زمان و شافع یوم المعاد
خواهر سلطان دین و ثانى زهراستى

حضرت ناطق بحق صادق چنین فرموده است
درجزاى زائر او جنت الماواستى
اى مهین بانوى کاخ عصمت، اى مایه وجود
اى که خاک درگهت رشک دم عیساستى

ای دختر عقل و خواهر دیـن
وى گوهر درج عز و تمکین
عصمت شده پاى بند مویـت
اى علم و عمل مقیم کویت

اى میوه شاخسار توحیـد
همشیره ماه و دخت خورشید
وى گوهر تاج آدمیت
فرخنده نگین خاتمیت

ز افق نور دیگرى پیداست
جلوه هاى منورى پیداست
شادى بر هر که بنگرى پیداست
شهد جان را چه شکرى پیداست

آفت دلها غم است بر درگه معصومه ام
حرمت من حرمت عز و جلال فاطمه
یارب ازغمها مرا برهان هم از افسردگى
عفوکن مارا به قلب پر ملال فاطمه

بالد بر آسمان ز شرف آسمان قم
ساید بر آستان تو سر آسمان قم
درگاه تو است مرکز دارالفنون علم
طلاب دین کواکبى از کهکشان قم

به هر که مى نگرم جانب تو روى آرد
تو خود نظر مگر ازلطف سوى ما دارى
از آن که دختر موسى بن جعفرى به خدا
کنند مدح تو گر تا به حشر جا دارى

مزار حضرت معصومه اینجاست
رضا را خواهر مظلومه اینجاست
چو اینجا شد چراغ عشق روشن
به دلها این حرم شد پرتو افکن

ای نور دل زهرا یا حضرت معصومه
وی بانوی بی همتا یا حضرت معصومه
تو تالی زهرایی چون زینب کبرایی
ای مظهر خوبی ها یا حضرت معصومه

قم از تو صفا دارد هرکس که تو را دارد
غمگین نبود فردا یا حضرت معصومه
تو دختر موسایی چون فاطمه یکتایی
محبوب دل طاها یا حضرت معصومه

آیتی از خداست معصومه
لطف بی انتهاست، معصومه
جلوه ای از جمال قرآنی
چهره ای حق نماست، معصومه

عطر باغ محمدی دارد
زاده مصطفی است، معصومه
پرتوی از تلألوء زهرا (س)
گوهری پر بهاست، معصومه

زائران، یک در بهشت اینجاست
تربتش با صفاست، معصومه
در توسل به عترت و قرآن
باب حاجات ماست، معصومه

دختر بدین جلال، نپرورده مام دهر
دختر بدین مقام، نیاورده روزگار
چشم فلک ندیده و نشنیده گوش دهر
دختر بدین جلالت و بانو بدین وقار

گوهرى کز شرف جلوه کوثر است
فروغ دیده موسى بن جعفر است
دخت فرخنده زهراى اطهر است
آنکه قبرش به قم سنگر عصمت است
بهر ایرانیان باعث رحمت است
ما همه ریزه خوار، او ولى نعمت است

برآیینه جمال داور صلوات
بر روشنی چشم پیمبر صلوات
برحضرت معصومه فروغ سرمد
بر دسته گل موسی جعفرصلوات

میلاد نور دیده رضا، کعبه دل‏ها، حضرت معصومه علیهاالسلام خجسته باد!

معصومه جان! عطر میلاد تو، چون نسیم بهشتی است که مشام دل‏ها را می‏نوازد؛ میلادت مبارک!

معصومه جان! میلادت چون شکوفه‏های بهاری، به جان‏های مشتاق، طراوت می‏بخشد.

میلاد بانوی مهر و وفا، مظهر جود و سخا، حضرت معصومه علیهاالسلام مبارک باد!

به یمن میلادت، ذره ذره نور می‏شویم و قطره قطره حضور، و دل را به سرای کرامتت دخیل می‏بندیم تا در روز مقدس تولد تو با دست‏های پاکت تطهیر شویم.

بانویم معصومه علیهاالسلام ! میلادت، نور به چشم‏ها می‏پاشد و سرور به دل‏ها؛ و رایحه بهشتی‏ات، مشام دل را با عطر خوش حضور می‏نوازد؛ میلادت مبارک!

امام جواد (علیه السلام) فرمودند: کسى که عمه ام را در قم زیارت کند پاداش او بهشت است .

خاک قم گشته مقدس ازجلال فاطمه
نورباران گشته این شهرازجمال فاطمه
گرچه شهر قم شده گنجینه علم و ادب
قطره اى باشد ز دریاى کمال فاطمه






برچسب ها : پیامک ،‏حضرت معصومه ، معصومه ، ولادت  ,

      

گزیده ای از کتاب خاطرات (هر روز یک خاطره) 10

در یکی از ماه‌های مبارک رمضان بود که موضوعی را خدمت ایشان عرض کردم.با ایشان تا کنار ماشین قدم می‌زدم. ایشان فرمودند که این کار را انجام بده، این‌طوری انجام بده، آن‌طوری انجام بده، داشتند توصیه می‌کردند. من عرض کردم: آقا، خیلی وقت تنگ است؛ این‌قدر فرصت نیست. ایشان فرمودند:«چرا وقت تنگ است»؟ گفتم: من صبح می‌روم سر کار و مسؤولیّت اداری‌ دارم، بعد از ظهر که برمی‌گردم افطاری می‌خوریم و بعد هم خودم را برای اینکه خدمت شما برسم، آماده می‌کنم. بعد تا برسم خانه، ساعت دوازده می‌شود، تا آماده خواب بشوم، خلاصه من چهار ساعت می‌خوابم. ایشان فرمودند: «چهار ساعت می‌خوابی»؟ گفتم: حاج آقا! پس چقدر بخوابم؟ ایشان گفتند: «آقا! جدّاً چهار ساعت می‌خوابی»؟ من یک شیطنتی کردم گفتم: شما چقدر می‌خوابید؟ من امیدوارم آن‌هایی که می‌شنوند به دقّت بشنوند و باور کنند. ایشان فرمودند: «چهل و پنج دقیقه». من مغلطه کردم و گفتم: حاج آقا! بعد از نماز صبح، چهل و پنج دقیقه؟ فرمودند: «نخیر؛ مغلطه نکن پسر! چهل و پنج دقیقه».

ایشان مقیّد به زیارت حرم حضرت عبدالعظیم بودند. اگر تهران بودند، هیچ وقت در اوّل ماه زیارت حرم حضرت عبدالعظیم را ترک نمی‌کردند. همیشه ماهی یک‌بار یا شب اوّل ماه و یا صبح اوّلین روز ماه، حتماً به زیارت می‌رفتند و هیچ وقت هم این برنامه‌شان ترک نمی‌شد. آنجا هم که مشرف می‌شدند، مثل مشهد سعی می‌کردند تمام آداب زیارت را به جا بیاورند. در زیارت‌هایشان همیشه برای دیگران دعا می‌کردند؛می‌فرمودند که شما همیشه برای دیگران دعا کنید و هر چه می‌خواهید برای دیگران بخواهید و خودشان در این زمینه هیچ کوتاهی نمی‌کردند

زمانی که به مشهد می رفتند، وقتی از منزل حرکت می کردند، سرشان را پایین می انداختند و زیاد به اطراف توجّهی نداشتند. معمولاً هم تا دم درب حرم صلوات می فرستادند.وقتی وارد حرم می شدند، مقیّد بودند که حتما داخل آن محوطّه حرم شوند و برایشان فرقی نمی کرد که خلوت باشد یا شلوغکه معمولاً جمعیتِ خیلی زیادی در آنجا بودندو ایشان با سختی وارد می شدند.ایشان ایستاده و پشت به دیوار زیارت می کردند و زیارت هایی هم که عمدتاً می خواندند، زیارت امین الله و جامعه کبیره و زیارت های مربوط به امام رضابود.ایشان بعد از زیارت به قسمت بالایسر می رفتند و دو رکعت نماز زیارتمی خواندند و بعددر بالای سر امام رضا علیه السلام دعا می خواندند.بعد اگر می شد از درب اصلی خارج می شدند و اگر هم نمی شد، از قسمت بالا سر خارج می شدند.در مسیر بازگشت هم ذکر صلوات و استغفار داشتند و زیاد به اطراف توجّه نداشتند. زیارتِ وداعِ ایشان، یک ساعت، یک ساعت و ربع طول می کشید!این در واقع وضعیت زیارتی ایشان بود!

یک روز آمدم به ایشان عرض کردم که ما این محلّ را مدرسه عملیّه رسمی کردیم و داریم طلبه می‌گیریمو نامش را هم به نام مبارک امام هشتم،‌ امام رضا علیه‌السلامگذاشتیم. ایشان خیلی خوشحال شدند، مخصوصاً از اینکه این محلّبه نام مبارک حضرت رضا علیه¬السلام نام‌گذاری شده است. تا آنجا که یادم است خیلی دل‌چسبشان بود و اظهار خرسندی کردند. بعد از آن فاصله‌ای نشد که یک روز به من فرمودنددیشب یا همان شبمن خوابی دیدم که در آن محلّه خیابان سیروس چشمه بزرگی باز شده استو آب زلالی جاری است و فرمودند من این را تعبیر می‌کنم که اینجا منشأ خیرات و مبدأ ترویج دین خواهد شد، من آینده درخشانی را در این کار می‌بینم.

از بچّگی به ماخیلی سفارش می‌کردند که هر زیارتی که می‌روید به نیابت از ائمه معصومین(ع) بروید؛ این را از مرحوم پدرشان یادگرفته بودند. ایشان هر وقت صبح به حرم مشرّف می‌شد به نیابت از پیامبر اکرم(ص) و بعدازظهر به نیابت امیرالمومنین( ع) و فردا صبح به نیابت از یکی از معصومین زیارت می‌کرد. می‌گفت این کار احتمال استجابت دعای شما و دادن حاجات شما راچندین برابر می‌کند.ایشان خیلی به این مسئله مقیّد بودند وهر دفعه به نیابت از یکی از ائمه به زیارت می‌رفتند و آداب زیارت رو هم کاملاً رعایت می‌کردند

یکی از دوستان ما می‌خواست خمس حساب کند. او من و آقای ابدی را واسطه کرد که با هم برویم و خمسش را پیش ایشان حساب کنیم. مرحوم ابدی ایشان را برد و حاج‏آقا هم خمسش را حساب کرد. حاج‏آقا به ایشان فرموده بود شما این‏ مقدار خمس بدهکار هستید. گفت: حاج‏آقا! امکان ندارد که شما مقداری‌ از این خمس را ببخشید؟ بعضی‌ها می‌بخشند. حاج‏آقا فرمودند: بلند شو برو همان‌جایی که می‌بخشند! برای چه پیش من آمدی؟! ببخشم؟! این برای خدا است، من چه را ببخشم؟‌ من مگر می‌توانم؟ من از خودم اختیاری ندارم که ببخشم، بروید پیش همان‌ها که می‌بخشند!



می‎گفتند: «برای زیارتت تشریفات قرار نده؛ همین‎طور بگو این کار را با شما دارم.» به همسایه جوانی که بیکار شده بود، ‎گفتند: شما برو شاه‎عبدالعظیم زیارت کن. زیارت که کردی بگو: آقا! من بیکارم، همین. هیچ چیز نمی‎خواهد بگویی؛ خودش گفت: من برگشتم خانه، صبح زود یکنفر زنگ زدند گفت: حسین! بیکاری؟ گفتم: آره. گفت: الآن بیا فلان جا! من رفتم، مرا گذاشت سر کار. می‌گفت: کارش سبک است؛ یعنی خیلی مهم نیست ولی سر کار رفتم؛ ماهی این‎قدر به من می‎دهد و در حال حاضر مشغول هستم.

یک‌بار برای رفتن به صدا و سیما خدمتشان رسیدم و کسب اجازه کردم. ایشان فرمودند که شما بروید. ابتدا در رادیو کار می‌کردم؛ تصویری نداشتم. بعد از چند وقت دوباره آمدم خدمت حاج‌آقا گفتم که دوستان آمدند سراغ بنده و اصرار می‌کنند که من جلوی دوربین قرار بگیرم و این‌طوری مردم مرا می‌شناسند. ایشان فرمودند:«شما با ملاحظاتی برو و حواست جمع باشد». من تقریباً بعد ازیک سال که گذشت، آمدم خدمتشان و عرض کردم که آقا من از شما اجازه گرفتم و شما فرمودید که برو. من هم رفتم و حالا باوری که مردم از من دارند خیلی بالا رفته است. مردم فکر می‌کنند که من خیلی آدم دین‌داری هستم، خیلی آدم عالِمی هستم.حرف‌هایی که در خیابان و کوچه و مجالس و جاهای دیگر به من می‌گویند،اصلاً من نیستم. خیلی احساس می‌کنم که اینجا دارم مقداری دورویی به خرج می‌دهم. ایشان فرمودند:«خوش به حالت»! گفتم: حاج‌آقا چرا خوش به حالم؟! وقتی از من این همه تعریف می‌کنند، اذیت می‌شوم و من می‌دانم که این تعریف‌ها درست نیست.ایشان گفتند: «برو خودت را بساز؛ اندازه توقّع مردم شو. خوش به حالت»

چون شهرک اکباتان زندگی می‌کردم، یک مقدار به خودم مغرور شده بودم که من مسیر زیادی را برای شرکت در این جلسه می‌آیم؛پس خداوند خیلی به من توفیق داده است. یک شب که از جلسه آمدم بیرون، سر چهارراه آبسردار یکی از دوستان ایستاده بود. من ترمز کردم و او را سوار کردم. او تا آزادی با من آمد. به آزادی که رسیدیم گفتم: آقا! خانه من اکباتان است، اگر همسایه ما هستی، بگو. گفت: نه، من می‌روم کرج؛ من همین‌جا پیاده می‌شوم و می‌روم کرج.من همان‌جا زدم پشت دست خودم؛ گفتیم: خدایا! تو برای من یک نفر را فرستادی که من به خودم خیلی مغرور نشوم. فردا شب آمدم خدمت حاج آقا و ماجرا را برای ایشان تعریف کردم. بعد گفتم که من آمدم خدمت شما تا عرض کنم اگر می‌شود جلسات را یک مقدار زودتر شروع کنید که این دوستان به کرج برسند. ایشان یک لبخندی زد و گفت: من مطلبی برایت بگویم تا بفهمی! گفتند: پریشب، دوستان آمدند از من سؤال کنند، گفتم: فردا بیایید مسجد جامع بازار؛ من آنجا به سؤالات شرعی‌تانجواب می‌دهم. آن دوستان گفتند که ما نمی‌توانیم بیاییم، اگر بیاییم روزه‌مان می‌شکند. سؤال کردم چرا می‌شکند؟ آن‌ها گفتند: ما از چالوس با مینی‌بوس می‌آییم برای جلسات شما، قبل از غروب راه می‌افتیم می‌آییم اینجا، تهران افطار می‌کنیم؛ در کلاس شما می‌نشینیم، بعد راه می‌افتیم می‌رویم چالوس، برای سحری می‌رسیم آنجا.

 بعد از فوت مرحومِ امام، خیلی‌ها به حاج‌آقا رجوع کردند؛ چون رساله عملیه داشتند و درسال هشتادودو هشتادو سه رساله دو مرجع را بیرون دادند. من خودم شاهد بودم که تقریباً تا سیزده چهارده سال بعد از فوت حضرت امام؛علی الخصوص افرادی که در حوزه شاگرد حاج‌آقا بودند، بعد از فوت مرحوم حضرت امام همه به ایشان رجوع کردند و به طَبَع از عموم مردم هم خیلی‌ها از حاج‌آقا تقلید می‌کردند. البته حاج‌آقا خودشان می‌گفتند که به فتوای امام باقی باشید ولی اگر خواستید می‌توانید مسائل جدید رااز من تقلید کنید. بعدهابه حاج‌آقا گفتند که بالاخره باید رساله بدهید. ایشان هم بعداز فشارهایی که از طرف مقلّدین به وجود آمد، راضی شدند که رساله بدهند. ایشان همه‌جور مقلّدی داشتند؛ هم از طیف عموم مردم، هم از طیف تحصیل کرده و هم از طیف حوزوی. الیته این دو قشر آخر بیشتر بین مقلّدین به چشم می‌خوردند.





برچسب ها : مجتبی تهرانی ، سیره ،‏ایت الله ، تهرانی ، مجتبی ، عبدالعظیم الحس  ,

      

آیا دلیل عقلی بر مشروعیت و ضرورت «ولایت فقیه» وجود دارد

در این یادداشت، دو دلیل بر ضرورت و مشروعیت «ولایت فقیه» به صورت مفصل و مشروح بیان شده است.



یکی از سؤالات در این‌باره این است که «آیا دلیل عقلی بر مشروعیت و ضرورت ولایت فقیه وجود دارد؟»

مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم، در یادداشتی این مساله را بررسی کرده است.

دلیل عقلی اوّل

این دلیل به طور خلاصه از مقدمات ذیل تشکیل می‌شود: الف) برای تأمین مصالح فردی و اجتماعی بشر و جلوگیری از هرج و مرج و فساد و اختلال نظام، وجود حکومت در جامعه ضروری و لازم است. ب) حکومت ایده‌آل و عالی‌ترین و مطلوب‌ترین شکل آن، حکومتی است که امام معصوم-علیه‌السلام- در رأس آن باشد و جامعه را اداره کند. ج) بر این اساس، هنگامی که تأمین و تحصیل یک مصلحت لازم و ضروری در حدّ مطلوب و ایده‌آل آن میسّر نباشد باید نزدیک‌ترین مرتبه به حدّ مطلوب را تأمین کرد، لذا در بحث ما هم هنگامی که مردم از مصالح حکومت معصوم-علیه‌السلام- محروم بودند باید به دنبال نزدیک‌ترین مرتبه به حکومت معصوم باشیم. د) اقربیت و نزدیکی یک حکومت به حکومت معصوم-علیه‌السلام- در سه امر اصلی متبلور می‌شود: یکی علم به احکام کلّی اسلام (فقاهت)، دوّم شایستگی روحی و اخلاقی به گونه‌ای که تحت تأثیر هواهای نفسانی و تهدید و تطمیع‌ها قرار نگیرد (تقوی)، و سوّم کارآیی در مقام مدیریت جامعه که خود به خصلت‌ها و صفاتی از قبیل درک سیاسی و اجتماعی، آگاهی از مسائل بین المللی، شجاعت در برخورد با دشمنان و تبه کاران، حدس صائب در تشخیص اولویت ها و ... قابل تحلیل است.

بر اساس این مقدمات نتیجه می‌گیریم: پس در زمان غیبت امام معصوم-علیه‌السلام- کسی که بیش از سایر مردم واجد این شرایط باشد باید زعامت و پیشوایی جامعه را عهده‌دار شود و با قرار گرفتن در رأس حکومت، ارکان آن را هماهنگ نموده و به سوی کمال مطلوب سوق دهد و چنین کسی جز فقیه جامع الشرایط، شخص دیگری نخواهد بود.

اکنون به توضیح این دلیل و هر یک از مقدّمات آن می‌پردازیم:

مقدمة اوّل: ضرورت وجود حکومت

این دلیل، همان بحث معروف ضرورت وجود حکومت است در این بحث به پیش فرض‌های نظریه ولایت فقیه اشاره می‌شود که یکی از پیش فرض‌های آن، پذیرش اصل ضرورت حکومت برای جامعه است که اکثریت قاطع اندیشمندان علوم سیاسی و غیر آنها این اصل را قبول دارند و کسی در مورد آن تردیدی ندارد و تنها آنارشیست‌ها و مارکسیست‌ها در این مسئله مناقشه کرده‌اند.

به هر حال دلایل محکم متعدّدی در مورد ضرورت وجود حکومت در جامعه وجود دارد که این مسئله را قطعی و یقینی می‌سازد.

امیرالمؤمنین علی-علیه‌السلام- در این رابطه می‌فرمایند: «لابُدَّ لِلْنَّاسِ مِنْ اَمِیرِ بِرٍّ اَوْ فَاجِر (نهج البلاغه، خ 40) وجود حاکمی برای مردم، چه نیکوکار و عادل یا ستم گر و زشت کار، لازم است». که این عبارت به روشنی گویای ضرورت وجود حکومت در جامعه است.

مقدمه دوم: بهترین حکومت، حکومت معصومین علیهم‌السلام

این دلیل هم بدیهی است و نیاز به توضیح چندانی ندارد. مراد از معصوم در این جا همان پیامبر و دوازده امام-علیهم‌السلام- هستند که به اعتقاد ما شیعیان از ویژگی عصمت برخوردارند. یعنی نه عمداً و نه سهواً گناه و یا اشتباه نمی‌کنند و هیچ گونه نقص و اشکالی در رفتار و اعمال و گفتار و کردار و تصمیم‌های آنان وجود ندارد.

این ویژگی باعث می‌شود که آنان واجد بالاترین صلاحیت برای به عهده گرفتن امر حکومت باشند، زیرا حاکمان و فرمان روایان یا به خاطر منافع شخصی و شهوانی خود ممکن است از مسیر حقّ و عدالت منحرف شوند و حکومتشان به فساد جامعه بینجامد و یا این که در اثر عملکرد سوء و اشتباه و تصمیمات نادرست و غیرواقع بینانه، موجبات فساد و تفویت مصالح جامعه را فراهم کنند.

امّا فردی که معصوم است همان طور که گفتیم به علّت برخورداری از ویژگی عصمت، نه مرتکب گناه می‌شود و نه دچار اشتباه در فکر و عمل می‌شود.

از طرف دیگر در جای خود و در علم کلام بحث می‌شود که ویژگی عصمت نیز ریشه در علم و بصیرت کامل و وافری دارد که معصوم-علیه‌السلام- از آن برخوردار است. بنا بر این به تعبیری می‌توان معصوم را انسان کاملی دانست که با برخورداری از عقل و علمی که در سر حدّ کمال است، عمداً و سهواً در دام هیچ گناه و اشتباهی گرفتار نمی‌شود. با چنین وضعی عقل هر عاقلی تصدیق خواهد کرد که حکومت چنین فردی دارای تمام مزایای یک حکومت ایده‌آل و مطلوب خواهد بود و بالاترین مصلحت ممکن را برای جامعه تأمین و تحصیل می‌نماید.

مقدّمه سوّم: بهترین حکومت در صورت عدم دسترسی به معصوم

این استدلال شاید به تعبیری مهم‌ترین مقدّمه باشد.

قضاوت و حکم عقل در واقع بر مبنای یک قاعده کلّی است که مورد قبول و اذعان عقل است. همان قاعده‌ای که مقدّمه سوّم استدلال ما را تشکیل می‌دهد: «هنگامی که تأمین و تحصیل یک مصلحت لازم و ضروری در حدّ مطلوب و ایده‌آل آن میسّر نباشد، باید نزدیک ترین مرتبه به حدّ مطلوب را تأمین کرد.» و بحث فعلی ما هم در واقع یکی از مصادیق و نمونه‌های همین قاعده کلّی است.

مصلحت وجود حکومت، یک مصلحت ضروری و غیر قابل چشم پوشی است. حدّ مطلوب و ایده آل این مصلحت، در حکومت معصوم-علیه‌السلام- تأمین می‌شود. امّا در زمانی که عملا دست رسی به معصوم و حکومت او نداریم و تأمین این مصلحت در حدّ مطلوب اوّلی و ایده آل میسّر نیست آیا باید دست روی دست گذاشت و هیچ اقدامی نکرد؟ و یا این که علی رغم امکان تحصیل مصلحت نزدیک‌تر به مصلحت ایده‌آل مجازیم که از آن چشم پوشی کرده و به مصالح مراتب پایین‌تر رضایت دهیم؟

حکم عقل این است که به بهانه عدم دست رسی به مصلحت ایده آل و مطلوب حکومت، نه می‌توان از اصل مصلحت وجود حکومت به طور کلّی صرف نظر کرد و نه می‌توان همه حکومت‌ها را علی‌رغم مراتب مختلف آنها یکسان دانست و رأی به جواز حاکمیت هر یک از آن ها به طور مساوی داد بلکه حتماً باید به دنبال نزدیک‌ترین حکومت به حکومت معصوم و نزدیک ترین مصلحت به مصلحت ایده آل باشیم.

مقدمه چهارم: کدام حکومت نسبت به معصوم نزدیکتر است؟

در توضیح مقدّمه چهارم و در واقع آخرین مقدّمه این استدلال باید بگوییم آنچه که موجب تأمین بالاترین مرتبه مصلحت حکومت در حکومت معصوم می‌شود همه ویژگی‌های وی اعمّ از رفتاری، اخلاقی، علمی، جسمی و ظاهری، روحی و روانی، خانوادگی و... نیست بلکه آن چه در این زمینه دخالت اساسی دارد یکی آگاهی کامل و همه جانبه او به اسلام و احکام اسلامی است که بر اساس آن می‌تواند جامعه را در مسیر صحیح اسلام و ارزش‌های اسلامی هدایت کند و دوّم مصونیت صد در صد او از هرگونه فساد و لغزش و گناه و منفعت طلبی و... است و بالاخره بصیرت و درک جامع و کامل و مهارتی است که در مورد شرایط اجتماعی و تدبیر امور مربوط به جامعه دارد.

بنا بر این، وقتی در مقدّمه سوّم می‌گوییم باید به دنبال نزدیک ترین حکومت به حکومت معصوم-علیه‌السلام- باشیم، این حکومت، حکومتی است که در رأس آن شخصی قرار داشته باشد که از نظر این سه ویژگی، در مجموع بهترین و بالاترین فرد در جامعه باشد. و چون در میان این سه ویژگی، یکی از آنها آگاهی و شناخت نسبت به احکام اسلامی است، قطعاً این فرد باید فقیه (اسلام شناس) باشد زیرا کسی که بتواند از روی تحقیق بگوید احکام اسلام چیست و کدام است همان فقیه است. البتّه فقاهت به تنهایی کافی نیست و برخورداری از دو ویژگی دیگر یعنی تقوا و کارآیی در مقام مدیریت جامعه نیز لازم است.

بنا بر این بر اساس این مقدّمات که صحّت هر یک از آن ها را جداگانه بررسی کردیم، نتیجه منطقی و قطعی این است که در زمانی که دست رسی به معصوم-علیه‌السلام- و حکومت او نداریم حتماً باید به سراغ فقیه جامع الشرایط برویم و اوست که حقّ حاکمیت دارد و با وجود چنین کسی در میان جامعه، حکومت و حاکمیت دیگران مجاز و مشروع نیست.

دلیل دوّم عقلی

این دلیل نیز از مقدمات ذیل تشکیل می‌شود: الف) ولایت بر اموال و اعراض و نفوس مردم، از شئون ربوبیت الهی است و تنها با نصب و اذن خدای متعال مشروعیت می‌یابد. ب) این قدرت قانونی و حق تصرف در اعراض و نفوس مردم، از جانب خدای متعال به پیامبر اکرم-صلی الله علیه وآله- و امامان معصوم-علیهم‌السلام- داده شده است. ج) در زمانی که مردم از وجود رهبر معصوم محرومند یا باید خداوند متعال از اجرای احکام اجتماعی اسلام صرف نظر کرده باشد یا اجازه اجرای آن را به کسی که اصلح از دیگران است داده باشد. د) امّا این که خداوند در زمان عدم دست‌رسی جامعه به رهبر معصوم، از اجرای احکام اجتماعی اسلام صرف نظر کرده باشد مستلزم ترجیح مرجوح و نقض غرض و خلاف حکمت است، بنا بر این فرض دوّم ثابت می‌شود که ما به حکم قطعیِ عقل کشف می‌کنیم اجازه اجرای احکام اجتماعی اسلام توسّط کسی که اصلح از دیگران است، داده شده است. هـ) فقیه جامع الشرایط، یعنی فقیهی که از دو ویژگی تقوا و کارآیی در مقام مدیریت جامعه و تأمین مصالح آن برخوردار باشد صلاحیتش از دیگران برای این امر بیشتر است.

پس: فقیه جامع الشرایط همان فرد اصلحی است که در زمانی که مردم از وجود رهبر معصوم محرومند از طرف خدای متعال و اولیای معصوم-علیهم‌السلام- اجازه اجرای احکام اجتماعی اسلام به او داده شده است.

اکنون به توضیح این دلیل می‌پردازیم

مقدمه اول: تنها ولی مشروع انسانها خداوند و یا کسی است که از طرف او مأذون است

از آن جا که خداوند، آفریننده و مالک همه هستی و از جمله انسان‌هاست و از طرفی هم به حکم کلّی عقل، تصرّف در ملک دیگران و بدون اجازه آنان کاری ناپسند و ظالمانه است بنا بر این حقّ تصرّف در انسان و متعلّقات او اوّلا و بالذّات در اختیار خداوند است و در مرتبه بعد می‌تواند این حق از طرف خداوند به افراد و انسان‌های دیگری داده شود.

مقدمه دوم: حق ولایت بر مردم از طرف خداوند به پیامبر و امامان معصوم داده شده است

یعنی اینکه بر اساس اعتقاد همه مسلمانان، حقّ تصرّف در اموال و اعراض و نفوس مردم از طرف خداوند به پیامبر اکرم -صلی الله علیه و آله- داده شده است. هم چنین شیعیان معتقدند این حق بعد از پیامبر به دوازده نفر دیگر که از ویژگی عصمت برخوردارند نیز داده شده است.

در عصر غیبت تکلیف چیست؟

در واقع این سؤال مطرح است که اگر در زمانی مثل زمان ما مردم به پیامبر و امام معصوم دست‌رسی نداشتند تکلیف چیست؟ آیا علی‌رغم وجود احکام اجتماعی فراوان در اسلام که اجرای آنها مستلزم داشتن تشکیلات حکومتی و قدرت سیاسی است، خداوند متعال از این احکام صرف نظر کرده و آنها را به کنار می‌نهد و تنها به احکام فردی اسلام و اجرای آنها بسنده می‌کند یا همچنان بر اجرای احکام اجتماعی اسلام تأکید دارد؟

به عبارت دیگر، در زمان عدم حضور معصوم در جامعه، عقلا دو فرض بیش تر متصوّر نیست: یا غرض خداوند به اجرای احکام اجتماعی اسلام تعلّق می‌گیرد یا تعلّق نمی‌گیرد. اکنون صحّت و سقم هر یک از این دو گزینه را بررسی می‌کنیم.

اگر بگوییم در زمان عدم حضور معصوم -علیهم‌السلام- غرض خداوند به اجرای احکام اجتماعی اسلام تعلّق نگرفته و خداوند از آنها دست بر می‌دارد و آنها را تعطیل می‌کند و تنها به احکام فردی اسلام از قبیل نماز و روزه و حج و طهارت و نجاست اکتفا می‌کند لازمه این فرض، نقض غرض و خلاف حکمت و ترجیح مرجوح از جانب خداوند است که محال است.

توضیح اینکه: اصولا ما معتقدیم برقراری تشکیلاتی به نام دستگاه نبوّت و فرستادن پیامبران و شرایع آسمانی بر این اساس بوده که خدای متعال، این جهان و از جمله انسان را بیهوده و عبث نیافریده بلکه غرضش به کمال رساندن هر موجودی به تناسب و فراخور ظرفیت وجودی آن موجود بوده است. انسان هم از این قاعده مستثنی نیست و برای رسیدن به کمال انسانی خلق شده است.

امّا از آنجا که عقل بشر به تنهایی برای شناسایی کمال نهایی انسان و حدود و ثغور و مسیر دقیق آن کافی نبوده، لذا خداوند متعال با فرستادن پیامبران و ابلاغ احکام و دستوراتی در قالب دین، راه کمال را به انسان نشان داده و او را راهنمایی کرده است و تمامی دستورات و احکامی که در دین آمده است، به نوعی در کمال انسان تأثیر دارد.

بنا بر این، دین در واقع همان برنامه‌ای است که برای به کمال رسیدن انسان‌ها ارائه شده است. با چنین تحلیلی، اکنون اگر فرض کنیم که خدای متعال بخش زیادی از احکام اسلام را تعطیل کرده و از آنها دست برداشته است این بدان معناست که خداوند غرض خود را که به کمال رسیدن انسان بوده نقض کرده باشد، زیرا آنچه که سعادت انسان را تأمین می‌کند و او را به کمالی که در خور و متناسب با ظرفیت وجودی اوست می‌رساند مجموعه احکام و دستورات دین است نه فقط بخشی از آن، و به همین دلیل هم، ایمان و عمل به بخشی از تعالیم دین و نپذیرفتن و انکار بخش دیگر آن، به شدّت در قرآن نفی شده است

«اَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الکِتَابِ وَ تَکفُرُونَ بِبَعْض فَمَا جَزَاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذَلِکَ مِنْکُمْ اِلاَّ خِزْیٌ فِی الحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ یَومَ الْقِیَمَةِ یُرَّدُّونَ اِلیَ اَشَدِّ العَذَابِ»(بقره/ 85) آیا پس به برخی از کتاب ایمان می‌آورید و به برخی کفر می‌ورزید؟ پس پاداش هر کس از شما که چنین کند نیست مگر ذلّت و خواری در زندگی دنیا و در قیامت به سخت ترین عذاب دچار خواهد شد.

و اصولا اگر احکام اجتماعی اسلام هیچ تأثیری در سعادت و کمال انسان نداشت از ابتدا وضع نمی‌شد. بنا بر این، تأثیر این دسته از احکام در سعادت و کمال انسان قطعی است و با این حساب بدیهی است که تعطیل آنها مخلّ به کمال و سعادت انسان و خلاف حکمت است و از خداوند حکیم علی الاطلاق محال است.

هم چنین، همان طور که در توضیح یکی از مقدّمات دلیل اوّل عقلی گفتیم بنا به حکم عقل، هنگامی که تحصیل و تأمین یک مصلحت لازم و ضروری در حدّ اعلا و کامل آن میسّر نبود تحصیل نزدیک ترین مرتبه به مرتبه اعلا و کامل، واجب و لازم می‌شود و به بهانه عدم امکان تحصیل مصلحت کامل، نه می‌توان به کلّی از آن مصلحت چشم پوشید و نه می‌توان علی رغم امکان نیل به مراتب بالاتر، به مراتب پایین‌تر از آن اکتفا نمود.

اکنون با توجّه به این قاعده می‌گوییم لازمه اجرای احکام اجتماعی اسلام، تشکیل حکومت است که مصلحت و مرتبه کامل آن در حکومت معصوم -علیهم‌السلام- تأمین می‌شود امّا در صورت دست‌رسی نداشتن به معصوم و عدم حضور وی در بین مردم و جامعه، امر دایر است بین این سه گزینه است:

الف) با اجازه اجرای این احکام به فردی که اصلح از دیگران است، بالاترین مرتبه مصالح حاصل از این احکام بعد از حکومت معصوم -علیه‌السلام- را تحصیل و تأمین کنیم.

ب) علی‌رغم امکان نیل به مصالح مراتب بالاتر، حکم کنیم که تمام مراتب مصلحت یکسان‌اند و تأمین مراتب بالاتر لازم نیست.

ج) علی‌رغم امکان وصول به بعض مراتب حاصل از اجرای احکام اجتماعی اسلام، به کلّی از این مصلحت صرف نظر کرده و آنها را تعطیل نماییم.

روشن است که از میان این سه گزینه، گزینه اول راجح و گزینه دوّم و سوّم مرجوح و غیر راحج هستند و ترجیح مرجوح بر راجح، عقلا قبیح و از شخص حکیم، محال است.

تا این جا ثابت شد که به حکم عقلی، کشف می‌کنیم که در زمان عدم دست‌رسی مردم جامعه به معصوم -علیه‌السلام-، اجازه اجرای احکام اجتماعی اسلام توسّط کسی که اصلح از دیگران است داده شده است و در غیر این صورت، نقض غرض و خلاف حکمت و ترجیح مرجوح و غیر راجح از ناحیه خدای متعال خواهد بود.

اکنون پس از آنکه تا این جا ثابت شد اجازه اجرای احکام اسلام در صورت عدم حضور معصوم -علیه‌السلام- به فردی که اصلح از دیگران است داده شده است طبعاً این سوال پیش می‌آید که این فرد اصلح کیست و چه ویژگی‌هایی باعث می‌شود‌ که یک فرد برای این منصب اصلح از دیگران باشد؟

پاسخ این سؤال را نیز در توضیح مقدمه چهارم از دلیل اوّل عقلی روشن ساختیم و گفتیم از میان همه خصوصیات و صفات معصوم -علیه‌السلام- آن چه که باعث می‌شود حکومت وی کامل ترین حکومت باشد، در واقع سه ویژگی عصمت، علم و آگاهی کامل به احکام و قوانین اسلام، و درک و شناخت وی نسبت به شرایط و مسائل اجتماعی و کار آمدی‌اش در تدبیر آنها می‌باشد.

بنا بر این کسی که در مجموع این سه صفت، شباهت و نزدیکی بیش‌تری به امام معصوم –علیه‌السلام- داشته باشد، اصلح از دیگران است و این فرد کسی نیست جز فقیه اسلام شناس و با تقوایی که کارآمدی لازم را نیز برای تدبیر امور مردم و جامعه داشته باشد.

اکنون با اثبات این مقدّمات، نتیجه می‌گیریم که فقیه جامع الشرایط، همان فرد اصلح در زمانی است که مردم از وجود رهبر معصوم در میان جامعه محرومند، و آن از طرف خداوند و اولیای معصوم اجازه اجرای احکام اجتماعی اسلام را دارد.






برچسب ها : دلایل عقلی ،‏ولایت فقیه ،‏ضرورت ولایت فقیه ،‏مشروعیت ولایت فقیه  ,

      

پیشینه نظریه «ولایت فقیه» و جایگاه فقها در عصر غیبت

چون به گستره و گذشته فقه سیاسی شیعه می‌نگریم، همواره بحث از ولایت فقیه و حاکمیت فقیهان مطرح بوده و اصل اختلاف در میزان اختیارات و وظایف رهبر جامعه بوده است، امری که به پویایی و سرزندگی رابطه میان خدا و خلق می‌انجامد.



ـ حجت‌الاسلام سیدکاظم سیدباقری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی: از آن جا که فقیهان شیعه از منبع عظیم علمی و وحیانی اهل بیت(ع) برخوردار بوده‌اند و در جوهره اندیشه آنان، عدالت و ولایت مطرح بوده است، لذا با مراجعه به اندیشه و فقه سیاسی شیعه، در می‌یابیم که عنصر ولایت و در کنار آن عدالت‌ورزی همواره از اصول ثابت بوده است و همین امر موجب آن شده که فقها را به سیاست، نقد قدرت‌های نامطلوب و هدایتگری مردم و تلاش و تکاپو برای اجرایی کردن احکام دین، نزدیک سازد و بزنگاهی و ملاکی استوار باشد برای حرکت در جهت عدالت، نقد استبداد، طرح مساله آزادی و قانونگرایی.

با توجه به این ملاک، فقهای شیعه در دوران غیبت، ولایت و سرپرستی جامعه را از آن فقهای عالم، عادل، کاردان و زمان شناس می‌دانند که امام صادق(ع) فرمود: «فامّا من کان من الفقها: صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً علی هواه، مطیع لامر مولاه، فللعوام این یقلدوه»؛ هر کدام از فقها که نگهدارنده نفس، نگاهبان دین، مخالف هوای نفس، و پیرو امر مولای خود باشد، پس بر مردم است که از او تقلید کنند.(1)

تقلید در این روایت می‌تواند اعم از مسائل فردی دینی یا جمعی سیاسی باشد، آن گونه که روایات دیگر مانند مقبوله عمر بن حنظله و مشهوره ابی خدیجه(2)، توقیع شریف(3) و ... به صراحت، شیعیان را به عالمان عادل ارجاع می‌دهند، برای نمونه تنها بخشی از مقبوله عمر بن حنظله را در ادامه ذکر می‌کنیم که بسیاری از فقها، ولایت فقیه را از آن دریافته‌اند، آن جا که راوی از امام صادق(ع) می‌پرسد به هنگام نزاع، شیعیان چگونه رفتار کنند و به چه کسی مراجعه کنند، ایشان فرمود:

«یَنْظُرَانِ إِلَى مَنْ کَانَ مِنْکُمْ مِمّنْ قَدْ رَوَى حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا فَلْیَرْضَوْا بِهِ حَکَماً فَإِنّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً فَإِذَا حَکَمَ بِحُکْمِنَا فَلَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنّمَا اسْتَخَفّ بِحُکْمِ اللّهِ وَ عَلَیْنَا رَدّ وَ الرّادّ عَلَیْنَا الرّادّ عَلَى اللّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدّ الشّرْکِ بِاللّهِ».(4)

واژه «جعل» در این روایت، راهنمای فقها شده است تا به نظریه نصب در نظریه‌های ولایت فقیه، برسند، آن گونه که خداوند در سوره بقره فرمود: «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ».(5)

با وجود این مبنا در روایات اهل بیت(ع)، فقهای شیعه با استناد به آن و استدلال اجتهادی، به این مسأله محوری می‌پرداختند که حاکمیت جامعه در اختیار چه کسی است و چه حکومتی دارای مشروعیت است. آنان این مطلب را به عنوان پیش فرض قبول داشتند که ولایت رسول اکرم(ص) و اولیاى معصوم(ع) از طرف خداوند، امری قطعی است و هیچ کس بدون اذن خداوند بر دیگران، حق حاکمیت و حکومت ندارد.

با این مبانی، آنان ولایت و شئون گوناگون آن را برای فقها ثابت می‌کردند و به نقد نظام‌های استبدادی و ناعادلانه می‌پرداختند. شیخ مفید (333 - 413) می‌نویسد: «فاما اقامه الحدود فهو الى سلطان الاسلام المنصوب من ‏قبل الله تعالى وهم ائمه الهدى من آل محمد صلی‌ الله‌ علیه ‌وآله ‌وسلم ومن نصبوه ‏لذلک من الامراء والحکام، وقد فوضوا النظر فیه الى فقهاشیعتهم مع الامکان»

اما به پاداشتن حدود الهی، وظیفه حاکم اسلام است که از سوی خداوند جهانیان، نصب شده و ایشان، امامان هدایت از خاندان پیامبر(ص) هستند و هر آن کس از امیران و حاکمانی که ایشان برای این کار می‌گمارند؛ نظر در این امر را به فقهای شیعی ـ در صورت امکان ـ سپرده‌اند.(6)

بعدها شیخ طوسی(م:560هـ.) نیز در مورد ولایت فقیه و حدود آن، همان محدوده‌ی اختیاراتی را که شیخ مفید قائل بود، ذکر کرد.(7)

در قرن هشتم، علامه حلّی(648 - 726ق) یکی از اولین فقهایی است که نصب عام فقیه را صریحاً اعلام مى‏کند، او مى‌نویسد: «لأنّ الفقیه المأمون منصوبٌ من قِبَل الإمام.»(8)

نیز در کتاب «قواعد» بر این باور بود که اقامه حدود از آن امام معصوم(ع) یا فقیه ماذون است: «واما اقامه ‏الحدود فانها الى الامام خاصه، او من یاذن له، ولفقها الشیعه فى حال الغیبه ذلک، وللفقها الحکم بین الناس مع الامن ‏من الظالمین، وقسمه الزکوات والاخماس»؛ اجرا و بر پایی حدود در دوران حضور، مخصوص امام معصوم علیه‌السلام یا کسى است‏که امام معصوم علیه‌السلام به او اذن داده باشد و در دوران غیبت، ‏این امر به فقهاى شیعه سپرده شده است و بر آنان است که در صورت امنیت داشتن از گزند ستمکاران، بین مردم حکم و داوری کنند و زکات‏ها و خمس‏ها را بگیرند و به مصرف برسانند.(9)

علامه حلّی همچنین در کتاب «تحریر الأحکام» تصریح می‌کند که حکم و قضاوت در میان مردم از آن امام و کسی است که امام به او اذن داده است و بعد بیان می‌دارد که این امر به فقهای شیعی تفویض شده است: «لا یجوز الحکم والقضاء بین الناس إلاّ للإمام أو من أذن له الإمام، وقد فوّض الأئمّة (ع) ذلک إلى فقها شیعتهم المأمونین، المحصِّلین لمدارک الأحکام، الباحثین عن مآخذ الشریعة، القیمین بنصب الأدلّة والأمارات فی حال الغیبة، فینبغی لمن عرف الاحکام، واستجمع شرائع الحکم الآتیة فی باب القضاء من الشیعة الحُکم والإفتاء».(10)

علامه حلی در کتاب «منتهی المطلب فی حقیقه المذهب» که به مسائل فقه سیاسی نیز نظر دارد، تأکید می‌کند که برای فقهای آشنا و عارف به مسائل دین، جایز است که در زمان غیبت حدود را بر پا کنند، آن سان که آنان حکم و داوری در میان مردم نیز بر عهده دارند و آن را مستند به روایتی از امام صادق(ع) می‌کند و در ادامه می‌نویسد: «وقد ثبت أنَّ للفقها الحکمَ بین الناس فکذا لهم إقامة الحدود ولأنَّ تعطیل الحدود حالَ غیبةِ الإمام مع التمکن من استیفائها یفضى إلى الفساد، فکان سائغاً و هو قویّ عندی».(11)

یکی از دیگر فقها، محقق ثانی شیخ نورالدین علی کرکی (875-940ق) است، او در آغاز تأسیس دولت صفوی به ایران آمد، با آنکه از طرف شاه طهماسب، منصب شیخ الاسلامی داشت، پس از نقل مقبوله عمر بن حنظله، می‌نویسد: «المقصود من هذا الحدیث هنا ان الفقیه الموصوف بالاوصاف المعینه منصوب من قبل ائمتنا(ع) نائب عنهم فی جمیع ما للنیابه مدخل بمقتضی قوله (فانی قدجعلته علیکم حاکماً) و هذه استنابه علی وجه کلی».(12)

همچنان که ملا احمد نراقی به طور مستوفی به این بحث پرداخت، او اولین کسی است که در این باب، رساله‌ای مستقل نگاشت و بیان می‌کند که مقصود از کتاب، بیان ولایت فقهایی است که در زمان غیبت حاکم و نائب ائمه باشند: «والمقصود لنا بیان ولایة الفقها الذین هم الحکام فی زمان الغیبة والنوّاب عن الائمة»،(13) او پس از روایات متعدد در اثبات بحث ولایت فقیه و اختیارات آن، تحلیل خود را چنین ارائه می‌کند که اگر پیامبری به هنگام مسافرتش به کسی بگوید که او وارث و جانشین و امین و حاکم است، پس همه آن چه که آن فرد در امور مردم بر عهده داشته است، به آن شخص نیز منتقل می‌شود.(14)

ایشان همچنین باور به ولایت فقیه را امری اجماعی می‌دانست: «فالدلیل علیه بعد ظاهر الاجماع ـ حیث نص به کثیر من الاصحاب بحیث یظهر منهم کونه من المسلمات ـ ما صرحت من الاخبار المتقدمة»،‌(15) سپس اشاره می‌کند که در نبود حاکمیت معصوم، حاکمیت از فقهای شیعی و عادل است: «و اذا عدم السلطان العادل فیما ذکرناه من هذه الابواب کان لفقها اهل الحق والعدول ومن ذوی الرأی و العقل و الفضل ان یتولوا ما تولاه السلطان فان لم یتمکنوا من ذلک فلاتبعة علیهم».(16)

همچنین تصریح دارد بر اینکه برپایی حدود اسلام بر عهده سلطانی است که از سوی خدا و ائمه معصومین منصوب شده است: «فامّا اقامة الحدود فهو الی صسلطان الاسلام المنصوب من قبل اللّه تعالی وهم ائمة الهدی من آل محمد(ص) ومن نصبوه لذلک من الامراء والحکام وقد فوضوا النظر فیه الی فقها شیعتهم مع الامکان».(17)

ملا احمد نراقی با فتحعلی شاه و عباس میرزا روابط دوستانه داشت و در نوشته‌های خود مواضع مختلفی در برابر حکومت گرفته است. دکتر عبدالهادی حائری در این رابطه چنین می‌نویسد: «...از بررسی نوشته‌های نراقی چنین به دست می‌آید که وی در هنگام پدید آوردن آن نوشته‌ها خوانندگانی ویژه و مخاطبانی گوناگون را در اندیشه داشته و تفاوت آشکار در شیوه برخورد وی با مسائلی ویژه مانند مساله حکومت یکسره زائیده تفاوت مخاطبان بوده... نراقی همراه دیگر رهبران مذهبی از فتحعلی شاه پشتیبانی می‌کرد و چنین می‌نماید که بدان باور شده بود که ستایش و بزرگداشت شاه قاجار به گسترش دین و یکپارچگی کشور اسلامی ایران و جلوگیری از ناتوانی سپرده‌های مذهبی کمک می‌کند و تباهی نابسامانی و از هم گسیختگی را از پیکر جامعه می‌زداید، از این رو در کتاب‌هایی مانند معراج السعاده، خزاین و طاقدیس که برای خوانندگان عادی نوشته صلاح می‌دانست به مردم زیر سلطه فتحعلی شاه بگوید که وی پادشاهی خوب، دادگر و برای مسلمانان ایران سودمند است، ولی در دیگر کتاب‌هایش مانند عواید که برای دانش پژوهان علوم دینی نوشته، خود به خود شیوه سخن نراقی دگرگون شده، زیرا وی در این جا خود را ناگزیر می‌دیده که دیدگاه مذهب شیعه را در مساله حکومت به شیوه ویژه خویش بیاورد تا پژوهندگان تئوری حکومتی که وی به عنوان یک مجتهد شیعه آرمانیش می‌خواند بیاموزند».(18)

صاحب جواهر (1266-1200ق) نیز به این امر اشاره دارد که اگر ولایت و سرپرستی فقیه نباشد، لازمه‌اش آن است که بسیاری از امور شیعیان، تعطیل می‌شود و سپس اظهار می‌دارد که اگر کسی ولایت فقیه را انکار کند، گویی طعم فقه را نچشیده است: «فمن الغریب وسوسة بعض الناس فى ذلک، بل کأنّه ما ذاق من طعم الفقه شیئاً، ولافهم من لحن قولهم ورموزهم امراً، ولا تأمّل المراد من قولهم(علیهم‌السلام): «انّى جعلته علیکم حاکماً، وقاضیاً، وحجة، وخلیفة، ونحو ذلک» مما یظهر منه ارادة نظام زمان الغیبة لشیعتهم فى کثیر من الأمور الراجعة الیهم».(19)

میرزای قمی یکی از علمای بزرگ این دوره در انتقاد به کسانی که لقب اولوالامر را در مورد شاه به کار می‌بردند چنین برآشفته شده و به شاه می‌نویسد: «... چه خاک بر سر کنم یک جا می‌شنوم که می‌خواهند لقب اولوالامر بودن به شاه بگذارند که مذهب اهل سنت و خلاف مذهب شیعه است و اهل سنت به آن فخر می‌کنند که پادشاه شیعه تابع ما باشد و یک جا می‌خواهند که شاه رابه مذهبی مایل کنند که مباحی مذهب شود و از دین در رود که بدتر از سنی شدن است... به اتفاق شیعه مراد از اولی الامر ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین است و اخبار و احادیثی که در تفسیر آیه وارد شده است، به این مطلب، از حد بیرون است و امرالهی به وجوب طاعت مطلق سلطان، هر چند ظالم و بی معرفت بر احکام الهی باشد، قبیح است پس عقل و نقل معاضدند در این که کسی راکه خدا اطاعت اورا واجب کند باید معصوم و عالم بر جمیع علوم باشد مگر در حال اضطرار و عدم امکان وصول به خدمت معصوم که اطاعت مجتهد عادل مثلا واجب می شود و اما در صورت انحصار امر در دفع دشمنان دین به سلطان شیعیان، هر کس که خواهد باشد، پس نه از راه وجوب اطاعت او، بلکه از راه وجوب دفع و اعانت در رفع تسلط الحادی و نسبت بر خود مکلف، گاه است که واجب عینی می‌شود بر او، گاهی کفایی...». (20)

به هر حال، چون به گستره و گذشته فقه سیاسی شیعه می‌نگریم، هماره بحث از ولایت فقیه و حاکمیت فقیهان مطرح بوده و اصل اختلاف در میزان اختیارات و وظایف رهبر جامعه بوده است، امری که به پویایی و سرزندگی رابطه میان خدا و خلق می‌انجامد، هانری کربن، معتقد بود که مذهب تشیع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهیه را میان خدا و خلق برای همیشه زنده نگهداشته و به طور استمرار و پیوستگی ولایت را زنده و پا بر جا می‌دارد.(21)

*‌پی‌نوشت‌ها:

1- وسائل الشیعه؛ ج 27، ص 131 شبیه همین مضمون از امام حسن عسکری ع نقل شده است، ر.ک. منبع: وسایل ج18-ص94و95 * بحار الانوار ج2-ص88 * احتجاج طبرسی ج2-ص553

2-قال لی ابوعبدالله: ایاکم ان یحاکم بعضکم بعضا الی اهل الجور، و لکن انظروا الی رجل منکم یعلم شیئا من قضائنا فاجعلوه بینکم فانی قد جعلته قاضیا فتحا کموا الیه؛ ر.ک. من لا یحضره الفقیه؛ ج3 ، ص2. یا :کافی شریف؛ ج7، ص 412 رقم4. وسائل ج27 ص 13. ؛ جامع احادیث الشیعه،ج1، ص 316

3-و أمّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رُواه حدیثنا، فإنّهم حجّتی علیکم، و أنا حجه الله علیکم...»؛ حر عاملی؛وسائل الشیعه؛ ج 27، قم: موسسه آل البیت؛ 1409ه؛ ص 140

4-الکافی، ج1،ص 67: ترجمه هم? روایت چنین است، عمر بن حنظله گوید: از امام صادق علیه‌السلام پرسیدم: دو نفر از خودمان راجع به وام یا میراثى نزاع دارند و نزد سلطان و قاضیان وقت به محاکمه مى‏روند، این عمل جایز است؟ فرمود: کسی که در موضوعى حق یا باطل نزد آنها به محاکمه رود چنانستکه نزد طغیانگر به محاکمه رفته باشد و آنچه طغیانگر برایش حکم کند اگر چه حق مسلم او باشد چنان است که مال حرامى را مى‏گیرد زیرا آنرا به حکم طغیانگر گرفته است در صورتى که خدا امر فرموده است به او کافر باشند خداى تعالى فرماید (23 سوره 60) مى‏خواهند به طغیانگر محاکمه برند در صورتى که مأمور بودند به او کافر شوند. عرض کردم: پس چه کنند؟ فرمود: نظر کنند به شخصى از خود شما که حدیث ما را روایت کند و در حلال و حرام ما نظر افکند و احکام ما را بفهمد، به حکمیت او راضى شوند همانا من او را حاکم شما قرار دادم، اگر طبق دستور ما حکم داد و یکى از آنها از او نپذیرفت همانا حکم خدا را سبک شمرده و ما را رد کرده است و آنکه ما را رد کند خدا را رد کرده و این در مرز شرک به خدا است.

5- بقره، 124

6-شیخ مفید:«المقنعه»، ص 810

7- شیخ طوسی، النهایه فی مجرد الفقه و الفتاوی، ص 301.

8- مختلف الشیعة، ج‏2، ص‏250 - 253.

9- علامه حلی:« القواعد»، یی تا، بی نا، ص 174

10- حسن بن یوسف حلی؛ تحریر الاحکام؛ ج2 ص242

11- حسن بن یوسف حلی؛ منتهى المطلب فی حقیقه المذهب؛ تهران: مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی ، ج‏2، کتاب الجهاد، ص‏995.

12- على بن حسین کرکى، رسائل، ج 1، رساله صلاة الجمعه، ص 142.

13- عوائدالایام؛ ص 529

14- ملا احمد نراقی؛ عوائد الایام ؛ قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم؛ ص537

15- ر.ک.ملا احمد نراقی:« عوائد الایام»؛ ص 536 - 537

16- ملااحمد نراقی؛ همان، ص 534

17- همان، ص 810

18- دکتر عبدالهادی حائری، نخستین رویارویی اندیشه‌گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، تهران، امیرکبیر، 1367، ص 342.341.

19- محمد حسن نجفی:« جواهر الکلام»، ج‏21، ص 397

20- میرزای قمی،نامه به فتحعلی شاه ،کیهان فرهنگی، تحقیق رضا استادی، س یازدهم، ش یکم، 1373، ص4.

21- سیدمحمد حسین طباطبایی؛ ظهور شیعه؛ تهران: نشر فقیه، بی تا، ص8.






برچسب ها : ژیشینه ولایت فقیه ، جایگاه ولایت فقیه ،‏عصر غیبت ،‏نظریه ولایت ف  ,

      

پیشینه نظریه ولایت فقیه به چه زمانی باز می‌گردد

صاحب جواهر می‌نویسد: از چیزهای عجیب و غریب، وسوسه بعضی‌ها درباره «ولایت فقیه» است، گویا اصلا چیزی از طعم فقه را نچشیدند و از حرف و کارشان هیچ چیزی نفهمیده‌‌اند.



یکی از سؤالات در این‌باره این است که «پیشینه نظریّه ولایت فقیه به چه زمانی بر می‌گردد؟»

مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم، در یادداشتی این مساله را بررسی کرده است.

نظریه ولایت فقیه به دورانی بر می‌گردد که فقه شیعه از حالت پراکندگی به صورت دسته بندی شده درآمد و احکام مربوط به هر بابی در جای مناسب خودش قرار گرفت.

بیش از یازده قرن است که فقه امامیه به صورت تبویب و منسجم درآمده است و مسأله ولایت فقیه اگر چه یک مسئله کلامی است ولی جنبه فقهی آن موجب گردیده تا فقهاء از روز اول در ابواب مختلف فقهی از آن بحث کنند و موضوع ولایت فقیه را در مسایلی از قبیل: جهاد، تقسیم غنائم، خمس، اخذ و توزیع زکات، سرپرستی اطفال، اموال محجور و شخص غائب، در باب امر به معروف و نهی از منکر، حدود، قصاص، تعزیرات و مطلق اجرای احکام انتظامی اسلامی مورد بحث قرار دهند.(1)

در طول تاریخ فقاهت شیعه، پیوسته این مسئله مورد بحث و دقت نظریه فقهاء بوده است و اصل پذیرش ولایت در میان فقهاء جای هیچ گونه سخنی نبوده و همگی آن را پذیرفته‌اند و اخیراً این مساله از این جهت مورد تردید قرار گرفته که آیا ثبوت ولایت از راه امور حسبیه یک تکلیف شرعی است، یا آن که یک منصب الهی است و به عنوان نیابت از مقام ولایت کبری است.(2)

همچنین در طول یازده قرن گذشته (یعنی از قرن چهارم یا پنجم هجری قمری) همه فقهاء یک سخن را گفته‌اند و ولایت فقیه را به معنای مسؤولیت و سرپرستی امور مربوطه دانسته‌اند که بر حسب موارد این مسؤولیّت و سرپرستی تفاوت می‌کند، البته بحث ولایت فقیه به عنوان یک بحث جامع در کتب فقهی قدماء دیده نمی‌شود که دلیل آن هم می‌بایست در شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر تاریخ گذشته ممالک اسلامی و سلطه حکومت‌های جائر و زورگو و عدم امکان طرح چنین مباحثی از لحاظ مهیا نبودن شرایط حاکمیتِ فقهاء جستجو کرد.(3)

علاوه این که با وجود اختلاف نظر و تشتّت آراء فقهاء، در اثبات نوعی ولایت برای فقیه جامع الشرایط اجمالاً اتفاق نظر دارند و اخیراً در همین رابطه آراء فقهاء در باب و دامنه اختیار آن در زمان غیبت در ضمن کتاب‌هایی گردآوری شده است.(4)

با این مقدمه، به دیدگاه فقیهان بزرگ شیعه از قرن چهارم تاکنون می‌پردازیم:

1) شیخ الفقهاء و المتکلّمین ابوعبدالله مفید (شیخ مفید) در قرن چهارم و پنجم (متوفای سال 413 هـ. ق) در کتاب فقهی معروف خود به نام «المقنعه» در باب امر به معروف ونهی از منکر می‌گوید: اجرای حدود و احکام انتظامی اسلام را که وظیفه سلطان اسلام است در عصر حضور به دست امامان معصوم ـ علیهم‌السلام ـ و نایبان خاصّ آنان اجرا می‌گردد و در عصر غیبت به فقهاء شیعه واگذار کرده‌اند تا در صورت امکان مسئولیت اجرایی آن را عهده دار باشند.(5)

2) شیخ الطائفه ابو جعفر طوسی (شیخ طوسی) (متوفای سال 460 هـ. ق) در کتاب النهایة باب جهاد می‌گوید: اجرای حدود و احکام انتظامی اسلامی برای هیچ کس روا نباشد جز سلطان وقت که از جانب خداوند عزّوجّل معرفی شده یا کسی که از جانب او منصوب گردیده باشد.(6)

3) فقیه نامی حمزة بن عبدالعزیز معروف به سلّار دیلمی (متوفای سال 469 هـ ق) می‌گوید: بر پا کردن و اجرای احکام در بین مردم به فقهاء واگذار شده مادامی که از حق تجاوز نکنند.(7)

4) ابن ادریس حلّی (متوفای سال 598 هـ .ق) در زمان خودش بهترین نظر را در مورد نیابت عام فقهاء ارائه کرد. او مراجعه شیعیان به متصدّیان عرفی را غیر مجاز شمرده و می‌گوید: شیعه نیز موظف است به فقیه مراجعه کند و حقوق اموال خویش مانند خمس و زکات را به او تحویل دهد و حتی خود را برای اجرای احکام حدود در اختیار وی بگذارد. حلال نیست از حکم او عدول کند زیرا هر کس از حکم او عدول نماید در حقیقت از حکم خدا سرپیچی کرده است و تحاکم نزد طاغوت برده است.(8)

5) علامه ابن المطّهر حلّی (علامه حلی) -(متوفای سال 771 هـ. ق) در قواعد الاحکام در باب جهاد می‌گوید: اجرای احکام در بین مردم در دوران غیبت وظیفه فقها است تا در صورت امنیت از خطر دشمن حکم نموده و فتوی دهند.(9)

6) محقق کرکی معروف به محقق ثانی (متوفای 940 هـ .ق) در شرح قواعد علامه سخن او را پذیرفته و همچنین در رساله‌ای که در صلاة الجمعه تألیف نموده به این أمر تأکید نموده و می‌گوید: فقیهان شیعه اتفاق نظر دارند که فقیه جامع الشرایط که از آن به «مجتهد» تعبیر می‌شود از سوی امامان معصوم – علیهم‌السلام- در همه اموری که نیابت در آن دخالت دارد نایب است پس دادخواهی در نزد او و اطاعت از احکام او واجب است.(10)

7) ملا احمد نراقی (متوفای سال 1245 هـ. ق) نیز معتقد است: فقیه بر دو امر ولایت دارد 1 ـ بر آنچه که پیامبر-صلی الله علیه و آله- و امام-علیه‌السلام- ولایت دارند مگر آنکه مواردی به نص، اجماع و... از حوزه ولایت فقیه خارج شود. 2 ـ هر عملی که به دین و دنیای مردم مربوط باشد و ناگزیر باید انجام گیرد چه عقلاً و چه عادتاً....(11)

8) مولی احمد مقدس اردبیلی (متوفای سال 993 هـ. ق): در استحباب پرداخت زکات به فقیه می‌نویسد: فقیه به محل مصرف (زکات) داناتر است و گروه‌های گوناگون مردم در نزد او جمع هستند شخص سزاوار و محتاج اصلی را بهتر می‌شناسد فقیه خلیفه امام معصوم –علیه‌السلام- است پس آنچه به او می‌رسد به امام معصوم رسیده است.(12)

9) شیخ محمد حسن نجفی معروف به صاحب جواهر (متوفای سال 1266 هـ. ق): پس از نقل اتفاق آرای فقهاء بر ثبوت ولایت و نیابت عامه فقیه جامع الشرایط در عصر غیبت می‌گوید: اگر ولایت عامه نباشد بسیاری از امور متعلق به شیعیان تعطیل می‌شود از این مطلب ولایت فقیه از مسلمات ضروریات و بدیهیات می‌باشد نظر من این است که خداوند اطاعت از فقیه را به عنوان «اولی الامر» بر ما واجب کرده است و دلیل آن اطلاق ادله حکومت فقیه به ویژه روایت صاحب الامر (عج) است.(13)

نویسنده کتاب با عظمت جواهر الکلام، آنقدر مسئله ولایت فقیه بر وفق مبانی فقهی را روشن می‌بیند که می‌فرماید: از چیزهای عجیب و غریب وسوسه بعضی‌ها است درباره ولایت فقیه، گویا اصلا چیزی از مزه و طعم فقه را نچشیدند و از حرف و کارشان هیچ چیزی نفهمیده‌اند. (14)

از همین رو است که فقهاء متأخر از صاحب جواهر نیز بر وفق همین مبنا متفّق القول، ولایت فقیه را به معنای ضرورت عهده داری مسؤولیت در شؤون عامّه پذیرفته‌اند و معتقد شده‌اند نباید مسائل مربوط به تنظیم هیأت اجتماعی به تعطیلی کشانده شود.(15)

10) مرحوم شیخ مرتضی انصاری (متوفای سال 1281 هـ. ق) در کتاب القضا می‌فرماید: حکم فقیه جامع الشرایط در تمامی فروع احکام شرعی و موضوعات آن حجت و نافذ است زیرا مقصود از لفظ حاکم که در روایات آمده نفوذ حکم او را در تمامی شؤون و تمامی زمینه‌ها است و مخصوص مسائل قضائی نیست...(16) اگر چه ایشان محدوده ولایت را مطلق نمی‌داند اما تصریح می‌کند که ولایت فقیه از فتاوای مشهور فقهای شیعه است و فقیه نایب امام است.(17)

11) حاج آقا رضا همدانی (متوفای 1322 هـ .ق) می‌فرماید: در هر حال نیابت فقیه جامع الشرایط از سوی امام عصر(عج) در چنین اموری واضح است و با تتبع در سخنان فقهاء شیعه تأیید می‌شود.(18)

12) مرحوم آیت الله بروجردی (متوفای 1382 هـ ق):

فقیه عادل برای انجام چنین کارهای مهمّی که عموم مردم به آن مبتلاء هستند منصوب شده است... (19)

13) مرحوم آیت‌الله خوئی

ایشان از راه امور حسبیه و با عنوان تکلیف شرعی حق عهده داری این مسؤولیت را برای فقیه ثابت می‌کند. (20)

14) حضرت امام خمینی(ره) نخستین فقیه جامع الشرائطی است که حکومت منسجم و با ثبات اسلامی را تحقق بخشید. ایشان بر این باور بودند که فقیه دارای ولایت مطلقه می‌باشد به این معنا که تمام اختیارات و مسئوولیت‌هایی را که امام معصوم- علیه‌السلام- به عهده دارد در زمان غیبت از آن فقیه جامعه الشرایط است مگر آنچه را که دلیل خاصی اقامه شود که در اختیار و مسئولیت امام معصوم- علیه‌السلام- است. لذا می‌فرمایند: از آنچه بیان شده نتیجه می‌گیریم که فقهاء از طرف ائمه اطهار – علیهم‌السلام- در همه اموری که ائمه – علیهم‌السلام- در آن دارای ولایت هستند ولایت دارند و برای خارج کردن یک مورد از تحت این قاعده عمومی می‌باید به اختصاص آن مطلب به امام معصوم- علیه‌السلام- دست یافت. همه اختیارات پیامبر - صلی الله علیه و آله- و امام – علیه‌السلام- در حکومت و سلطنت برای فقیه ثابت است.(21)

بنابراین تمامی فقهاء شیعه در ابواب مختلف فقهی تأکید دارند که احکام اسلام در بین مردم قابل تعطیل شدن نیست و در همه زمانها باید اجرا شود و در دوران عصر غیبب هم به عهده فقهاء جامع الشرایط است آن هم در صورت امکان و توانائی.

پاورقی

1. امام خمینی و حکومت اسلامی (پیشینه و دلایل ولایت فقیه) انتشارات مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ دفتر تبلیغات اسلامی، ص 13.

2. معرفت، محمد هادی، ولایت فقیه، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید.

3. امام خمینی و حکومت اسلامی (پیشینه و دلایل ولایت فقیه)، ص 13. جهان بزرگی، احمد، پیشینه تاریخی ولایت فقیه، انتشارات کانون اندیشه جوان، ص 6.

4. ر. ک. امام خمینی و حکومت اسلامی، ص 13.

5. المقنعه، ص 810، درآمدی بر اندیشه سیاسی اسلامی، ص 196، مجموعه ی مقالات، انتشارات بین المللی الهُدی.

6. النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی، ص 300.

7. المراسم العلویه ص 263. معرفت، محمد هادی، ولایت فقیه، ص 2.

8. السرائر، ج 3، ص 537 ـ ناشر الاسلامی ـ قم ـ پیشینه تاریخی ولایت فقیه (جهان بزرگی ص 26 ـ کانون اندیشه جوان)

9. معرفت، محمد هادی، ولایت فقیه، ص 3.

10. در آمدی بر اندیشه سیاسی اسلامی، مجموعه مقالات، ص 197.

11. عوائد الایام، ص 187. در آمدی بر اندیشه سیاسی اسلامی، ص 198.

12. مقدس اردبیلی، مجمع الفائدة و البرهان، ج 4 ص 205. درآمدی بر اندیشه سیاسی اسلامی، ص 197.

13. جواهر الکلام، ج 15 ص 421. در آمدی بر اندیشه سیاسی اسلامی، ص 200.

14. جواهر الکلام، ج 21، ص 328. ولایت فقیه محمد هادی معرفت، ص 4.

15. همان، ص 4.

16. معرفت، محمد هادی، ولایت فقیه، ص 4.

17. مکاسب کتاب قضاء، ص 159 ـ درآمدی بر اندیشه سیاسی اسلامی، ص 201.

18. مصباح الفقیه کتاب الخمس، ص 160، درآمدی بر اندیشه سیاسی اسلامی، ص 201.

19. در آمدی بر اندیشه سیاسی اسلامی، ص 202.

20. معرفت، محمد هادی، ولایت فقیه، ص 4.

21. کتاب البیع، ج2، ص488. در آمدی بر اندیشه سیاسی اسلامی، ص203.






برچسب ها : ژیشینه ولایت فقیه ، نظریه ولایت فقیه ، تاریخ ولایت فقیه  ,

      

دلایل قرآنی، روایی و عقلانی بر «ولایت فقیه» چیست

امامان معصوم علیهم‌السلام از طریق روایات، ما را به فقیه جامع‌الشرایط ارجاع داده‌‌اند لذا اگر بخواهیم دستور امامان را اطاعت کنیم، باید دستورات ولی فقیه جامع‌الشرایطِ زمان را اطاعت کنیم.



یکی از سؤالات در این‌باره این است که «دلیل قرآنی، روایی و عقلی بر ولایت فقیه چیست؟»

مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم، در یادداشتی این مساله را بررسی کرده است که با تغییرات و اضافاتی، تقدیم می‌شود.

مسئله حقّانیّت و حجّیّت ولایت فقیه از منظرهای مختلف قرآنی، روایی و عقلی قابل بررسی بوده و می‌تواند مورد بحث قرار گیرد.

آیه‌ای برای اطاعت از ولی فقیه جامع‌الشرایط

آیه‌ای که بیشتر در این باره مطرح می‌شود، آیه شریفه «أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ» (1) است که استدلال کنندگان به این آیه، ولی فقیه را در سلسله اولی الامر به حساب آورده‌اند و اطاعت از آنها را واجب دانسته‌اند.

با توجه به روایت‌هایی که در ذیل این آیه وارد شده است که به صراحت ائمّه هدی(ع) را مصداق صاحبان امری معرفی می‌کند که در آیه، اطاعت از آن‌ها واجب گردیده است، این آیه دلیل محکمی برای اثبات ولایت فقیه به حساب نمی‌آید.

البته اگر چنین استدلال شود که «امامان معصوم علیهم‌السلام «اولو الامر» هستند که باید اطاعت شوند. حال اگر معصومی امر کند که فلان نماینده من را اطاعت کنید، اطاعت از نماینده امام معصوم، اطاعت از شخص امام معصوم خواهد بود و مخالفت با او، مخالفت با معصوم. چرا که معصوم، دستور به اطاعت از او داده بود.

امامان علیهم‌السلام از طریق روایات، ما را به فقیه جامع‌الشرایط ارجاع داده‌‌اند لذا اگر بخواهیم دستور امامان را اطاعت کنیم باید دستورات ولی فقیه جامع الشرایطِ زمان را اطاعت کنیم.» در این صورت، این آیه، با واسطه‌ای که بیان شد، دلالت بر اطاعت از ولی فقیه جامع الشرایطِ زمان می‌کند.)

روایات درباره ولایت فقیه

اما از روایات معصومین(ع)، بیست روایت مورد بحث قرار گرفته است(2) که به دو روایت از آن‌ها اشاره می‌‌کنیم.

الف. عمربن حنظله (3) می‌گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم که دو نفر از ما راجع به وام یا ارث اختلاف دارند و نزد سلطان و قاضی وقت به محاکمه می‌روند، آیا این عمل جایز است؟ حضرت فرمودند: کسی که درباره موضوعی حق یا باطل، نزد آن‌ها رود، چنان است که نزد طغیان گر به محاکمه رفته باشد و آن چه برایش حکم کند، اگرچه حق مسلّم او باشد، چنان است که مال حرامی را می‌گیرد، زیرا آن را به حکم طغیان گر گرفته است، در صورتی که مطابق امر خداوند باید نسبت به او کافر باشند...

عرض کردم: پس چه کند؟

فرمود: نظر کنند به شخصی از خود شما که حدیث ما را روایت می‌کند و در حلال و حرام ما نظر افکنده و احکام ما را بفهمد، پس باید به حاکمیت او راضی شوند. همانا من او را حاکم شما قرار دادم... تا آخر روایت که بیان گر ولایتی است که امام(ع) برای فقیه قرار داده است.

ب. نامه شریف صادر شده از سوی امام عصر(عج)(4) «و أما الحوادث الواقعه، فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا...» در حوادثی که پیش می‌آید به راویان حدیث ما مراجعه کنید، تا آخر روایت که حضرت، فقیه را حجّت قرار می‌دهند.

برای شرح و توضیح روایات، به کتاب ولایت فقیه حضرت امام خمینی(ره) و دیگر کتاب‌های مربوطه مراجعه کنید.

دلیل عقلی بر مسأله ولایت فقیه

اما دلیل عقلی در مسأله ولی فقیه، مبتنی بر شش مقدّمه است که بر اساس این مقدّمات، عقل به سرپرستی فقیه در جامعه اسلامی حکم می‌کند.

1. در زمان حضور، رهبری امّت اسلامی با امام معصوم است و حاکمیت دیگران به طور طبیعی غصب ولایت خداوند، رسول و امام است.

2. حاکمیت خداوند در بخش قانون گذاری، اقتضا می‌کند که حکومت در عصر غیبت نیز در خدمت دیدگاه‌های شریعت در عرصه رفتارها، تصمیمات و قوانین باشد و ضرورت عقلی اقتضا می‌کند که احکام اسلامی باید اجرا شود.(5)

3. اجرای احکام اسلامی نیازمند دستگاه تصمیم گیری و دولت است. دین جز از رهگذر نظام حاکم و مقتدر نمی‌تواند تحقق پیدا کند.(6)

4. نظام حکومت به طور طبیعی نیازمند مقوله الزام و دستور است، یعنی اجرای دین در گرو الزام حکومت است و الزام کننده باید مشروعیت داشته باشد.

5. از آن جا که شاخصه حکومت اسلامی، اسلامی بودن تصمیمات آن است، عقل حکم می‌کند که در رأس چنین حکومتی، یک فرد اسلام شناس قرار داشته باشد.

6. هر فردی که دارای عصمت نیست، در صورتی حق حاکمیت خواهد داشت که از معصوم نیابت داشته باشد و با توجه به این که حوزه حکومت نمی‌تواند بدون سرپرست باشد، نزدیک ترین و صالح‌ترین شخص برای نیابت از امام، از میان اسلام شناسان خواهد بود.

از این مقدمات نتیجه می‌گیریم که عقل با توجه به ضرورت حکومت و اجرای احکام اسلام و صحّت حکومت غیر معصوم بر اساس نیابت از معصوم، حکومت اسلام شناسان را ضروری می‌داند.

درباره دلیل عقلی مساله ولایت فقیه، در شماره بعدی بیشتر توضیح خواهیم داد.

پاورقی

1. نساء: 59 و احزاب: 36.

2. شفیعی، سید علی، نشریه حکومت اسلامی، سال اول، شماره دوم، ص 32.

3. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 1، ص 86، باب اختلاف الحدیث، حدیث شماره 10.

4. حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، ج 18، ص 101، حدیث شماره 9.

5. امام خمینی(ره)، کتاب البیع، ج 2، ص 261.

6. همان، ص 263.






برچسب ها : .لایت فقیه ،‏دلایل قرانی ،‏دلایل روایی ،‏دلایل عقلی  ,

      

فلسفه وجودی «ولایت فقیه» چیست

روش عموم مردم در زندگی این است که ابتدا نزد بهترین متخصص می‌روند، اما اگر دسترسی به بهترین ممکن نبود، به کسانی رجوع می‌کنند که در تخصص و ویژگی‌ها به فرد ایده‌آل نزدیک‌تر باشند.



یکی از سؤالات در این‌باره این است که «فلسفه وجودی ولایت فقیه به نحو اختصار چیست؟»

مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم، در یادداشتی این مسأله را بررسی کرده است.

بدیهی است که تا پیامبر و یا امامان معصوم وجود دارند و امکان دستیابی به آنان در مورد اداره امور اجتماعی هست، نوبت به غیر معصوم نمی‌رسد امّا در زمان غیبت که عملا چنین ایده‌آلی در میان ما نیست باید چه بکنیم؟

اگر بخواهیم تنها با استمداد از عقل و خرد به این پرسش جواب دهیم، باید بگوییم: بدون تردید، اگر ایده‌آل را معصومان -علیهم‌السلام- بدانیم، عقل می‌گوید در عصر غیبت کسی باید در رأس هرم قدرت باشد که از هر جهت به امام معصوم شبیه‌تر است. یعنی در دین شناسی، تقوا و صلاحیت برای اجرای احکام و قوانین اسلام، بهترین باشد.

وقتی که جامعه نمی‌تواند بدون حکومت باشد و ما دسترسی به امام معصوم نداریم، باید به سراغ کسی برویم که کم‌ترین فاصله را با او دارد، کسی که شناختنش از اسلام، از دیگران بیش‌تر و عدالت و تقوایش از همه بالاتر و برای اجرای احکام و قوانین اسلام، مناسب‌ترین فرد باشد. این صفات در ولی فقیه تجلّی می‌کند.

در امور دیگر نیز روش عموم مردم همین است که ابتدا نزد بهترین متخصص می‌روند، لیکن اگر دست‌رسی به بهترین ممکن نبود، به کسانی رجوع می‌کنند که در تخصص و ویژگی‌ها به فرد ایده‌آل نزدیک‌تر باشند.

ولایت فقیه معنایی جز رجوع به اسلام شناس عادلی که از دیگران به امام معصوم نزدیک‌تر است ندارد. (1)

از سوی دیگر، مطابق نص آیه شریفه قرآن کریم که می‌فرماید: «یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن یَکْفُرُواْ بِهِ(2) می‌خواهند در اختلافات خود به محکمه طاغوت بروند و حاکمیت طاغوت را بپذیرند در حالی که مأمور شده‌اند به طاغوت کفر بورزند.» مردم حق مراجعه به هر حکومتی را ندارند. پس در حالی که برای رفع نیازهای خود محتاج حکومتند، چه باید بکنند؟ در این باره در میان ادله نقلی (روایی) نیز دلایلی وجود دارد که می‌توان از آنها ولایت و حکومت فقیه را در زمان غیبت استفاده کرد.

چنانکه در روایتی از امام معصوم آمده است: «من کان منکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکما»(3)، از میان شما کسی را که با احادیث ما مأنوس و روایت‌گر آن باشد و در حلال و حرام ما بررسی تحقیق می‌کند و احکام ما را می‌شناسد، همان کسی است که مردم باید به حکمیت او تن دهند و حاکمیت او را بپذیرند.

در ادامه همین روایت آمده است که «فانی قد جعلته علیکم حاکماً» من (امام معصوم) او را حاکم بر شما قرار دادم و به این منصب نصب کردم.

«فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانما استخفّ بحکم الله و علینا ردّ و الرادّ علینا کالراد علی اللّه و هو علی حد الشرک باللّه» اگر چنین کسی به حکم ما حکم کرد، هر کس آن را نپذیرد، حکم خدا را سبک شمرده است و ما را نپذیرفته است و آن کس که ما را نپذیرد، خدا را مورد پذیرش قرار نداده و این مطلب در حد شرک به خداست.

اگر ما در زمان حضور معصوم (ع) نیز بودیم و این روایت به ما می‌رسید، بر طبق آن باید حکم فقیهان واجد شرایط را می‌پذیرفتیم مگر آن که از معصوم خلاف آن به ما ابلاغ می‌شد.

پاورقی

1. مصباح یزدى، محمدتقى، پرسش‌ها و پاسخ‌ها، قم، موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1378، ج 1، ص 56

2. نساء/ 60

3. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافى، ج1، ص






برچسب ها : ولایت فقیه ، فلسفه ولایت فقیه ، فلسفه ،‏ولایت ،‏  ,

      

    22 رباعی در تجلیل از مقام «حجر بن عدی»

چندی پیش وهابیت کوردل نسبت به نبش قبر مطهر «حجر بن عدی» صحابی جلیل‌القدر پیامبر اسلام(ص) اقدام کرد تا بار دیگر ثابت شود: «ای حجر! فدایی شهید علوی/ آزاده پاک، زاده پاک عَدی/ بگذشت هزار و چارصد سال و هنوز/ سرسبز تویی پیرو مظلوم علی».



رباعی‌های ذیل در تجلیل از مقام شامخ «حجر بن عدی» صحابی بزرگ پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) سروده شده است.

    15 رباعی نخست از آن «عبدالحسین طالعی» است و 7 رباعی بعدی توسط «حسین علیزاده» متخلص با حامد سروده شده که برای نخستین بار توسط وبگاه کتاب‌شناسی شیعه منتشر شده است.

مزار مکتوم

از قص? حجر شد به عالم معلوم

معنای کلام فاطمه، آن مظلوم

شب غسل بده، و شب به خاکم بسپار

تا آنکه مزار من بماند مکتوم

هماره مظلوم

ای حجر! فدایی شهید علوی

آزاده پاک! زاده پاک عدی!

بگذشت هزار و چار صد سال و هنوز

سرسبز تویی پیرو مظلوم علی

شگفتا!

بر اهل ولا ندادن جان عجب است

سر گر ندهد به راه ایمان عجب است

آرام نگیرند ولو بعد از مرگ

آرامش آن پیکر بی‌جان عجب است

خورشید

در ظلمت شام، خوش درخشیدی حجر!

بر اهل ولا چه خوب تابیدی حجر!

از پیکر بی‌جان تو هم می‌ترسند

امروز چو دیروز تو خورشیدی حجر!

امتداد

«سر» رفته و «واو» امتدادش مانده

از «سرو» تنی رفته و یادش مانده

از حجر، هدایتی است باقی ما را

رفته است عَرَض، کنون نهادش مانده

رهایی

بر مرگ زدی به راحتی لبخندی

گویی که رسیده‌ای به شهدی، قندی

بر یاور مرتضی است مُردن شادی

ای حجر! رها شدی کنون از بندی

وادی خون

آن روز در آن معرکه مجنون رفتی

در وادی سرخِ همچو جیحون رفتی

گفتند که حجر ...، بی‌توجه بودی

سرمست میان لجه خون رفتی

رویش

در معرکه‌های سخت، نامت: رویش

در صرصر کفر هم پیامت: رویش

« رویش» نام دیگر حجر شده

بر چوبه دار شد سلام‌ات: رویش

ای مرگ

ما رمز حیات از تو داریم ای مرگ

معنای ثبات از تو داریم ای مرگ

از صولت تو اهل ولا کی ترسند؟

صد باب نجات از تو داریم ای مرگ

نشانه شهادت

با تیغ زبان دروغ و تهمت زده‌اند

با دشنه و سنگ هم جراحت زده‌اند

سنگ است که می‌خورد بر آن آیینه

بر حجر نشانه شهادت زده‌اند

شکر

من، حُجر، سرِ دار، خدایا شکرت

بر دوست گرفتار، خدایا شکرت

یک بار شدم شهید در راه ولا

یک بار نه صد بار خدایا شکرت

یا حیدر

ای برگ برنده دلم یا حیدر

زیباییِ خنده دلم یا حیدر

در سینه من فقط تو جا داری و بس

تنها تو پرنده دلم یا حیدر

[با اقتباس از رباعی جلیل صفربیگی]

دعوت مجدد

من، حجر، اسیر دست ظلمت شده‌ام

قربانیِ غفلت و جهالت شده‌ام

یک بار، کم است کینه‌توزی از خصم

در محفل خون دوباره دعوت شده‌ام

استوار

آن کو دل استوار و محکم دارد

کی از کم و بیش این جهان غم دارد؟

در شاید و امّا و اگر کی ماند

آن کس که چو حجر، از ولا یم دارد؟

باغ و زاغ

من حجر، رفیق دردم و همدم داغ

این داغ ولا مرا برد تا صد باغ

من طایر آشیان جنت آزاد

تو تیره دل و جامه سیه همچون زاغ

بقیعی دیگر

حجری که ز فضل شد شفیعی دیگر

رفته است فرا اوج رفیعی دیگر

خفاش نداشت طاقت نورش را

انگار به پا کرده بقیعی دیگر

مردی دیگر

با حضرت مرتضی رفیقی دیگر

بر امت اسلام شفیقی دیگر

مصداق «رجال صدقوا» عهدش را

آورد به جا، گشته صدیقی دیگر

جاودانه

زهری نه، که در راه شما نوش نکرد

تا شمع رخ خوب تو خاموش نکرد

شک نیست که جاودانه تر می گردد

حجری که فضایلت فراموش نکرد

یار مولی

بس شهد که در یاد شما نوش نکرد

مهر رخ روشن تو خاموش نکرد

دانم که به یادش آوردی مولا جان!

مردی که تو را هیچ فراموش نکرد

در راه ولا

در راه ولا بلا به جان دید و خرید

تا دشمنک‌اش به سان یک گل بر چید

صد بار دگر زیارتش فخر من است

«تا کور شود هر آنکه نتواند دید»

شهید دوباره

آن راد که او دوباره گردید شهید

حجر است که دهر همچون او کمتر دید

چون یاد علی نکرد زایل از دل

خفاش بود دشمنش، او چون خورشید

دوباره شهید

انگار دوباره حجر گشته است شهید

آن یاور راد و پاک و سرسخت و رشید

یاران علی همچو خودش بر حق اند

خفاشک پَست پُف نموده خورشید!؟

 






برچسب ها : حجربن عدی  , حجر  , عدی  , صحابی  , فدایی علوی  ,

      

بیست و چهارم ذی الحجه
مباهله ، روشن‏ترین دلیل باورهای شیعه
«فَمَنْ حاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَواْ نَدْعُ اَبْناءَنا وَاَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَاَنْفُسَنا وَاَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلَ لَعْنَتَ اللّه‏ عَلَی الْکاذِبینَ»

بیست و چهارم ذی الحجه
مباهله ، روشن‏ترین دلیل باورهای شیعه
«فَمَنْ حاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَواْ نَدْعُ اَبْناءَنا وَاَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَاَنْفُسَنا وَاَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلَ لَعْنَتَ اللّه‏ عَلَی الْکاذِبینَ»
بیست و چهارم ذی الحجه
مباهله ، روشن‏ترین دلیل باورهای شیعه
«فَمَنْ حاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَواْ نَدْعُ اَبْناءَنا وَاَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَاَنْفُسَنا وَاَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلَ لَعْنَتَ اللّه‏ عَلَی الْکاذِبینَ»
بیست و چهارم ذی الحجه
مباهله ، روشن‏ترین دلیل باورهای شیعه
«فَمَنْ حاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَواْ نَدْعُ اَبْناءَنا وَاَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَاَنْفُسَنا وَاَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلَ لَعْنَتَ اللّه‏ عَلَی الْکاذِبینَ»


ذی الحجه آخرین ماه سال قمری و یکی از مبارک‏ترین، با شکوه‏ترین و پرخاطره‏ترین ماهها برای مسلمانان به ویژه شیعیان جهان می‏باشد. در این ماه برگهای زرین و مسرت بخشی در تاریخ اسلام رقم خورده و به عنوان میراث جاویدان برای جهان اسلام به یادگار مانده است. از مناسبتهای سرورآفرین این ماه می‏توان به اول ماه، روز ازدواج حضرت علی و فاطمه زهرا علیهما‏السلام و تولد حضرت ابراهیم خلیل الرحمن اشاره کرد. روز نهم و دهم به ترتیب روزهای عرفه و عید قربان روزهای پر شکوه اعمال حج را در پی دارد. ولادت امام هادی علیه‏السلام در روز پانزدهم، حماسه جاویدان عید غدیر در روز هجدهم، ماجرای افتخارآفرین خاتم بخشی علی علیه‏السلام و نزول آیه ولایت در روز بیست و چهارم و اعطای مدال افتخار «هَل اَتی» از سوی خداوند متعال به اهل بیت علیهم‏السلام به خاطر ایثار و فداکاری آن بزرگواران در روز بیست و پنجم این ماه، زینت بخش صفحات تاریخ اسلام گردیده است.
در این میان روز بیست و چهارم ذی الحجه، به مناسبت وقوع جریان مباهله، از اهمیت خاصی برخوردار است. به همین خاطر در این مقاله سعی شده نخست به گزارشی کوتاه از ماجرای مباهله اشاره شود و سپس دست آوردها و آثار و برکات این حماسه معنوی بیان گردد.

پیش زمینه مباهله

نجران یکی از شهرهای منطقه حجاز است که در مرز یمن قرار دارد. در صدر اسلام، اهالی آنجا طبق آئین مسیحیت می‏زیستند، تا اینکه در سال دهم هجرت، پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله توسط خالد بن ولید1 اهالی آن منطقه را به اسلام دعوت فرمود و گروه بسیاری مسلمان شدند، ولی عده‏ای نیز در کیش نصرانیت باقی ماندند.
به دنبال این حادثه، حضرت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نامه‏ای به بزرگان نصارای نجران نوشت.
در این نامه آمده بود: « به نام خداوند یگانه ؛ خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب. از محمد پیامبر و فرستاده خداوند متعال به بزرگ‏ترین روحانی مسیحیان نجران. من شما را از پرستش بندگان به پرستش خداوند یکتا دعوت می‏کنم. اگر می‏خواهید مسلمان شوید و اگر اسلام را نمی‏پذیرید باید جزیه بدهید و گرنه به شما اعلان جنگ می‏دهم.2
آنان بعد از رسیدن نامه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به هراس افتادند و بعد از مشورت با هیئتی مرکب از چهارده نفر و به سرپرستی سه کشیش به نامهای اهتم، عاقب و سیّد به مدینه آمدند.
هیئت روحانیون اعزامی از نجران، وارد مدینه شدند و مستقیما در مسجد، به حضور پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رسیدند. آنها وقتی احساس کردند که زمان عبادتشان فرا رسیده است، ناقوس را برای اعلام نماز به صدا درآوردند. یاران پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله با مشاهده این وضع ناراحت شده و گفتند: یا رسول اللّه‏! در مسجد شما صدای ناقوس؟! فرمود: بگذارید عبادتشان تمام شود، آنگاه آنها را به اینجا دعوت کنید!
آنان بعد از ادای مراسم عبادت، به محضر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آمدند وبه رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله گفتند: شما چه ادعائی دارید؟ فرمود: «من مردم را به آئین توحید دعوت می‏کنم و از آنان می‏خواهم که: شهادت بدهند خدائی جز خدای یگانه وجود ندارد ومن پیامبر خدا هستم. از منظر دین من عیسی بن مریم بنده و مخلوق خداوند عالمیان است. غذا می‏خورد و آب می‏نوشد وسخن می‏گوید.»
روحانیون مسیحی نجران پرسیدند:«اگر او بنده خداست، پس پدرش کیست؟!»
در همین حال به پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وحی نازل شد که از آنها بپرس، درباره حضرت آدم چه می‏گویید؟ آیا او بنده خدا و مخلوق خدا نبود که مانند سایر بندگان می‏خورد و می‏نوشید و سخن می‏گفت؟!
وقتی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از آنان سؤال کرد، پاسخ دادند: آری او چنین بود. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پرسید: بسیار خوب! پدر آدم که بود؟ آنان در جواب عاجز شدند و با حالتی حیرت زده به همدیگر نگاه کردند.
در آن حال خداوند متعال این آیه را فرستاد: «اِنَّ مَثَلَ عیسی عِنْدَاللّه‏ِ کَمَثْلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»3؛ «مثل عیسی در نزد خدا، همچون آدم است، که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمود: موجود باش! او موجود شد.»
بنابراین آیه، ولادت عیسی علیه‏السلام بدون پدر، هرگز نمی‏تواند دلیل الوهیت او باشد، وگرنه باید حضرت آدم را به خدا بودن شایسته‏تر دانست که نه پدر دارد و نه مادر.

آغاز مباهله

وقتی آنان از جواب فروماندند، پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بار دیگر آنان را به اسلام دعوت کرد و آنها برای رهایی خویش تظاهر به اسلام کرده و گفتند: «ما مسلمان شدیم.» پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: نه! دروغ می‏گویید و شما را علاقه به صلیب موهوم عیسی علیه‏السلام و شراب خواری و خوردن گوشت خوک مانع می‏شود که قلبا دین حق را بپذیرید!
چون آنها از پذیرش حق سرباز زدند، در همان لحظه آیه مباهله نازل شد که: «فَمَنْ حاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَواْ نَدْعُ اَبْناءَنا وَاَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَاَنْفُسَنا وَاَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلَ لَعْنَتَ اللّه‏ عَلَی الْکاذِبینَ»؛4 «هرگاه بعد از دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده، کسانی با تو به مجادله و ستیز برخیزند، بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نمائیم، شما هم زنان خود را، ما از جانهای خود دعوت می‏کنیم شما هم از جانهای خود؛ آنگاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
نصارای نجران بعد از شنیدن این آیه، گفتند: این کاری منصفانه است و بعد از قرار گذاشتن وقت مباهله، برای کسب آمادگی به منازلشان رفتند. در جلسه‏ای که مسیحیان نجران تشکیل دادند، بزرگ آنان به سایرین گفت: اگر محمد، فردا با عده‏ای از یاران و اصحابش برای مباهله آمد، ما هم با او مباهله می‏کنیم و او قطعا پیامبر خدا نیست؛ اما اگر با خاندانش برای مباهله حضور یافت، ما نباید به این کار دست بزنیم؛ زیرا اگر او خاندان نزدیکش را برای این کار انتخاب کند و حاضر شود آنها را فدا نماید، حتما او پیامبر است و در ادعایش راستگو است.
صبح روز بعد، نصارای نجران آمدند و در محل مقرر ایستادند و منتظر ورود پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بودند. ناگهان مشاهده کردند که حضرت رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله کودکی را در آغوش گرفته و دست کودکی دیگر را در دست دارد و زن و مردی پشت سر او قدم برمی‏دارند و با شکوه و جلال و هیبت معنوی خاصی به پیش می‏آیند.
در آن حال پیامبر به همراهانش توصیه فرمود که من هرگاه نفرین کردم، آمین بگویید.
روحانیون نجران از گروه زیادی از انصار و مهاجرین که برای تماشای مباهله آمده بودند، سؤال کردند: اینها چه نسبتی با محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دارند؟ آنان پاسخ دادند: آن مرد علی بن ابی طالب، داماد اوست و آن زن فاطمه، دخترش می‏باشد و آن دو کودک حسن و حسین، فرزندان فاطمه و علی هستند.
روحانیون نصارا با دیدن این منظره خود را باخته و نگران شدند؛ به طوری که رئیس آنان گفت: من عذاب را در چند قدمی خود احساس می‏کنم؛ زیرا او به راه خود ایمان راسخ دارد، وگرنه هیچ گاه فردی که در کار خود تردید داشته باشد، عزیزان و نور چشمان خود را در معرض عذاب الهی قرار نمی‏دهد. اگر با این وضع دست به نفرین برداریم، تمام ما نابود خواهیم شد و تا روز قیامت یک نفر نصرانی روی زمین باقی نخواهد ماند و نام کلیسا از حافظه تاریخ محو خواهد شد.»
آنان عاجزانه عرضه داشتند: ای ابوالقاسم! ما مباهله نمی‏کنیم، تو دین خود را داشته باش و اجازه بده ما هم به دین خود باقی بمانیم.
پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: نه. اگر حاضر به مباهله نیستید، مسلمان شوید. اسقف گفت: نه! مسلمان نمی‏شویم و چون توانائی جنگ نداریم، مانند سایر اهل کتاب جزیه5 می‏دهیم. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پذیرفت و مصالحه نمود.6 سپس پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) فرمود: عذاب ، سایه شوم خود را بر سر نمایندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از درِ ملاعنه و مباهله وارد می شدند ، صورت انسانی خود را از دست داده ، در آتشی که در بیابان برافروخته می شد ، می سوختند و دامنه عذاب به سرزمین« نجران» نیز کشیده می شد.(فروغ ابدیت ج2)
جریان مباهله را مفسّرین بزرگ و محدّثین و مورّخین در کتابهاى تفسیر و حدیث و تاریخ نقل کرده اند، و از اینکه مصادر و مدارک آن را نشان بدهیم بى نیازیم. اما در عین حال چندین کتاب را برای مراجعه نام مى بریم تفسیر طبرى، بیضاوى، نیشابورى، کشاف، الدرالمنثور، اسباب النزول واحدى، اکلیل سیوطى، مصابیح السنة، سُنن ترمذى و کُتُب دیگر.

دستاوردهای حادثه مباهله

جریان مباهله نقطه عطفی در تاریخ اسلام محسوب می‏شود؛ چرا که در آن روز بار دیگر نور اسلام در آفاق هستی درخشیدن گرفت و عالمیان در سال نهم هجرت، حقانیت نبوت پیامبر خاتم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و منزلت اهل بیت آن حضرت را برای چندمین بار به نظاره نشستند و روز مباهله، به عنوان یکی دیگر از روزهای جشن و پیروزی و روز دعا وشکرگزاری در تاریخ اسلام ثبت شد. در این بخش، به برخی از دست آوردها و آموزه‏های حیاتبخش جریان مباهله می‏پردازیم:

سند حقانیت شیعه

نزول آیه مبارکه مباهله، واضحترین دلیل بر فضیلت و عالی‏ترین مدرک برای حقانیت باورهای شیعه در مورد امامت و خلافت علی علیه‏السلام بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏باشد. در این آیه وجود مقدس امیرمؤمنان علی علیه‏السلام به منزله جان پیامبر شناخته شده است و این حقیقت غیرقابل انکار ـ که از منظر تمام دانشمندان شیعه و اهل سنت جای تردید و شبهه در آن وجود ندارد ـ اثبات می‏کند که دومین شخص عالم امکان، علی علیه‏السلام است که شایستگی جانشینی حضرت خاتم الانبیاء صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بعد از رحلتش منحصر در شخصیت وی می‏باشد.
شیخ مفید رحمه‏الله می‏فرماید: «خدای متعال در آیه مباهله حکم نموده است که علی علیه‏السلام جان رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏باشد، و از این حکم معلوم می‏شود که امیرمؤمنان علی علیه‏السلام به بالاترین درجه فضیلت و برتری نائل شده است و با پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در کمال و عصمت از گناهان مشترک است.»7
این سخن شیخ مفید برگرفته از حدیث معروف مساوات است. اهل سنت این حدیث را از پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقل می‏کنند که فرمودند: «مَنْ اَرادَ اَنْ یَنْظُرَ اِلی آدَمَ فی عِلْمِهِ وَاِلی نوحٍ فی تَقْواهُ وَفَهْمِهِ وَ اِلی اِبْراهیمَ فی حِلْمِهِ وَ اِلی یَحْیَی بْنِ زَکَریّا فی زُهْدِهِ وَاِلی مُوسی فی هَیْبَتِهِ وَاِلی عیسی فی عِبادَتِهِ فَلْیَنْظُرَ اِلی عَلیِّ بْنِ اَبی طالِبٍ؛8 هر کس می‏خواهد علم حضرت آدم و تقوا و فهم حضرت نوح و حلم حضرت ابراهیم و زهد حضرت یحیی و هیبت حضرت موسی و عبادت حضرت عیسی را ببیند، به علی بن ابی طالب بنگرد.
بر اساس این روایت، وجود امیرمؤمنان علی علیه‏السلام با تمام پیامبران الهی مساوی است.
علامه بزرگوار استاد محمدتقی جعفری در این زمینه می‏نویسد: «روایاتی متنوع در منابع اولیه اسلام، مخصوصا حدیث مقدس «مساوات امیرالمؤمنین علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام با رسولان الهی در امتیازاتی که خداوند سبحان به آنان عطا فرموده است»، به اضافه آیه مباهله که علی بن ابی طالب علیه‏السلام در آن نفس رسول اعظم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله منظور شده است، با کمال وضوح اثبات می‏کنند که علی علیه‏السلام آن بزرگ بزرگان و آن یگانه نسخه انسان کامل - که پس از وجود نازنین محمد مصطفی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نظیر او به عرصه هستی گام نگذاشته است - تجلی گاه نمونه همه امتیازات والای پیشوایان معصوم علیهم‏السلام می‏باشد.»9
در یکی از گفتگوهای امام رضا علیه‏السلام با مأمون، آمده است که مأمون از حضرت رضا علیه‏السلام پرسید: شما چه دلیلی بر خلافت جدتان علی بن ابی‏طالب بعد از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دارید؟! امام رضا علیه‏السلام فرمودند: «آیَةُ اَنْفُسَنا؛ آیه مباهله.»
شخصیت شناس پرتلاش، علامه سیدعلی اصغر بروجردی، در کتاب طرائف المقال در توضیح سخن امام رضا علیه‏السلام می‏نویسد: بدون تردید در صحنه مباهله به غیر از اصحاب کساء هیچ کس دیگر از مسلمانان حضور نداشت و اگر به غیر از علی علیه‏السلام مرد با فضیلت دیگری - که به اندازه او در نزد رسول گرامی اسلام موقعیت و منزلت والائی کسب کرده بود - وجود داشت، هیچ گاه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله علی علیه‏السلام را به جای او گزینش نمی‏کرد و یا حداقل به همراه علی علیه‏السلام او را نیز می‏آورد. اما آیه مباهله و شأن نزول آن گواهی می‏دهد که علی علیه‏السلام شایسته‏ترین و بافضیلت‏ترین فرد در میان یاران پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بود.
سخن رسول گرامی اسلام در روز مباهله شاهد دیگری بر این مدعاست. آن حضرت هنگام مباهله با نصارای نجران با اشاره به علی علیه‏السلام فرمود: «اَللّهُمَّ هذا نَفْسی وَهُوَ عِنْدی عِدْلُ نَفْسی؛10 پروردگارا این [علی] جان من است و او در نزد من معادل نفس من است.»
برای همین بود که امیرمؤمنان علی علیه‏السلام در اوج مظلومیت خویش در ماجرای شورای خلافت، خطاب به اهل شورا با آیه مباهله احتجاج نمود. ابن حجر هیثمی از محدثان اهل سنت کلام علی علیه‏السلام ، خطاب به اهل شورا را چنین نقل می‏کند: « اُنْشِدُکُمُ اللّه‏َ هَلْ فیکُمْ اَحَدٌ جَعَلَهُ اللّه‏ُ نَفْسَ النَّبِیِّ، وَاَبْناءَهُ اَبْناءَهُ، وَنِساءَهُ نِسائَهُ، غَیْری؛11 شما را به خدا قسم می‏دهم، آیا به غیر از من در میان شما کسی هست که خداوند او را جان پیامبر و فرزندانش را فرزندان پیامبر و زنانش را زنان پیامبر قرار داده باشد؟!» همه یکصدا گفتند: نه؛ به غیر از تو چنین فردی را سراغ نداریم.
ابن حماد شاعر پرشور و متعهد قرن چهارم هجری در ضمن اشعاری علی علیه‏السلام را با آیه مباهله ستوده، می‏گوید:
سَمَّاهُ رَبُّ الْعَرْشِ نَفْسَ مُحَمَّدٍ یَوْمَ الْبِهالِ وَذاکَ ما لا یَدْفَعُ12
« پروردگار عرش، در روز مباهله، علی علیه‏السلام را جان محمد نامید و این واقعیتی انکارناپذیر است.»

سایر دستاوردهای مباهله

1. جلوه‏ای از عزت اسلام

ماجرای مباهله موجب شد تا عظمت و حقانیت اسلام بر تمامی مردم اثبات شده و صداقت گفتار رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و ادعاهای وحیانی آن حضرت بیش از گذشته آشکار گردد. این واقعه یکی دیگر از دلائل نبوت و کرامتهای آن حضرت به شمار می‏آید. بی تردید مباهله، در تقویت ایمان مسلمانان و تضعیف روحیه منافقان و مخالفان تأثیری بسزا داشته است.

2. دلیلی بر فضیلت اهل بیت علیهم‏السلام

این آیه محکم‏ترین دلیل بر عظمت و فضیلت اهل بیت علیهم‏السلام می‏باشد. از دانشمندان اهل سنت، ابوالقاسم جار اللّه‏ زمخشری صاحب تفسیر معروف کشاف می‏نویسد:
«وَفیهِ دَلیلٌ لاشَی‏ءَ اَقْوی مِنْهُ عَلی فَضْلِ اَصْحابِ الْکِساءِ عَلَیْهِمُ السَّلام ُ وَفیهِ بُرْهانٌ واضِحٌ علی صِحَّةِ نُبُوَّةِ النَّبِیِ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله لاَِنَّهُ لَمْ یَرْوِ اَحَدٌ مِنْ مُوافِقٍ وَلا مُخالِفٍ اِنَّهُمْ اَجابُوا اِلی ذلِکَ؛13 در این آیه قوی‏ترین دلیل بر برتری اصحاب کساء علیهم‏السلام وجود دارد و در آن دلیل روشنی بر صحت پیامبری پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است؛ چون هیچیک از مخالف و موافق روایت نکرده است که مسیحیان نجران مباهله (با پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ) را پذیرفته باشند.»
مسلم نیشابوری، عالم دیگر اهل سنت نیز در صحیح خود، در مورد شأن نزول این آیه که فضیلت و منقبتی دیگر را برای اهل بیت علیهم‏السلام رقم زده است می‏گوید: هنگامی که آیه مباهله نازل شد، رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله علی و فاطمه و حسنین علیهم‏السلام را دعوت کرد و فرمود: «اَللَّهُمَّ هؤُلاءِ اَهْلی؛ پروردگارا! اینان اهل [بیت] من هستند.»14
شیخ مفید این گفته را چنین تکمیل نموده: «مباهله فضیلتی استثنائی برای اهل بیت علیهم‏السلام می‏باشد که هیچکس از امت اسلام در این فضیلت با آنان شریک نیست و همانند آنان نمی‏تواند باشد.15

3. آشکار شدن ذلت دشمنان اسلام

ماجرای مباهله نشان داد که هر کس به هر عنوان با دین اسلام مخالفت نماید، دچار شکست و ذلت ابدی خواهد شد. و سرنوشت انسانهای لجوج و خودخواه که به هر بهانه‏ای از پذیرش حق و منطق صحیح سرباز می‏زنند، همانند نصارای نجران با خذلان و خواری توأم خواهد شد، که وعده الهی حق است وپیروزی حق بر باطل از سنتهای تغییرناپذیر اوست. آنان آن چنان از عظمت روحی و معنوی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مرعوب شده بودند که بدون لحظه‏ای درنگ از مباهله دست کشیده و در کوتاهترین مدت به خواسته‏های پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله تن دادند و این مصداق همان آیه شریفه است که می‏فرماید: «سَاُلْقی فی قُلوبِ الَّذینَ کَفَروُا الرُّعْبَ»16؛ «به زودی در دلهای کافران ترس و وحشت می‏افکنم.» به همین جهت آنان هنگامی که چهره‏های مصمم و با اراده پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و همراهان را مشاهده کردند که چگونه به سوی محل مباهله قدمهای راسخ برمی دارند، اسقف نجران اظهار داشت: «یا مَعْشَرَ النَّصاری اِنّی لاََری وُجُوها لَوْسَأَلُوا اللّه‏َ اَنْ یُزیلَ جَبَلاً مِنْ مَکانِهِ لاََزالَهُ بِها فَلا تُباهِلُوا فَتُهْلِکوا؛17 ای گروه نصارا! من چهره هایی را [که ایمان در سیمایشان موج می‏زند [مشاهده می‏کنم که اگر آنان از خداوند بخواهند که کوهی را از مکانش بردارد سریعا اجابت خواهد کرد. هرگز مباهله نکنید که نابود خواهید شد.»

4. روز خجسته و مبارک

شکوه و عظمت حادثه مباهله آن روز تاریخی را به عنوان یکی از ماندگارترین روزهای تاریخ اسلام قرار داد و آن روز به عنوان روز جشن و شادی وشکرگزاری به درگاه حق و به عنوان یادآور عظمت اصحاب کساء در حافظه تاریخ ثبت شد. به همین جهت در روز 24ذی الحجه، همانند عید غدیر آداب ویژه‏ای منظور شده است که برخی از اعمال آن روز عبارتست از:
1. روزه گرفتن 2. غسل روز مباهله 3. به جای آوردن نماز مباهله 4. خواندن دعای آن روز 5. تصدق بر فقرا، به عنوان شکرگزاری 6. قرائت زیارت جامعه که جلوه هایی از عظمت اهل بیت علیهم‏السلام را بیان می‏کند.

5. تثبیت جایگاه اهل بیت علیهم‏السلام

واقعه مباهله موقعیت اهل بیت علیهم‏السلام را در جامعه بویژه در میان اندیشمندان مسلمان آن چنان استحکام بخشید که حتی تندروترین مخالفین آن بزرگواران نتوانسته‏اند از ذکر آن خودداری کنند و خداوند متعال به این وسیله حق را در زبان و قلم آنان جاری نموده است.
فخرالدین رازی صاحب تفسیر مفاتیح الغیب که در شبهه افکنی و تشکیک مواضع و باورهای کلامی شیعه گوی سبقت را از دیگران ربوده و هیچ موردی را در مسئله امامت بدون نقض رد نشده، هنگامی که به آیه مباهله می‏رسد حقیقت را چنین اظهار می‏دارد: رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله زمانی که به محل مباهله می‏آمد عبائی بافته شده از موی سیاه در بر کرده و حسین را بغل کرده و دست حسن را گرفته و فاطمه و علی علیهما‏السلام نیز از پشت سر آن حضرت می‏آمدند. در همان حال پیامبر به آنها سفارش کرد:« هنگامی که دست به نفرین بلند کردم شما آمین بگویید.» سپس پیامبر در همان نقطه مباهله، حسن و حسین و علی و فاطمه علیهم‏السلام را در زیر عبای خود گردآورده و آیه تطهیر را قرائت کرد و به این ترتیب اهل بیت خود را نیز معرفی نموده و عظمت و منزلت آنان را شناساند.
فخر رازی بعد از نقل این روایت می‏گوید: به اتفاق اهل حدیث و تفسیر این روایت صحیح است و هیچگونه تردیدی در صدور آن وجود ندارد.
او در ادامه می‏افزاید: همچنین این آیه دلالت می‏کند که حسن و حسین پسران رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هستند.18

6. تداوم سنتهای پیامبران پیشین

مباهله همانند بسیاری از احکام و دستورات شریعت اسلام ادامه ادیان توحیدی پیشین می‏باشد. به همین جهت این سنت آسمانی و حرکت معنوی برای پیروان ادیان گذشته کاملاً آشنا بود. همانطوری که ابوحارثه - اسقف بزرگ هیئت اعزامی - هنگام مشاهده پیامبر و همراهان در محل مباهله به دوستانش گفت: به خدا سوگند! او همانند پیامبران الهی به مباهله نشسته است.19

7. شیوه مقابله با مخالفین

مباهله اهل بیت علیهم‏السلام ، به مسلمانان آموخت که هرگاه مخالفین با منطق و دلیل قانع کننده به سوی صراط مستقیم هدایت نشدند و آنان به لجاجت پرداخته واز پذیرش حق امتناع ورزیدند با مباهله به مقابله برخیزند و در برابر دشمنان عنود، خود را عاجز و درمانده نشان ندهند. به همین سبب این شیوه در میان مسلمانان رایج بود.
هنگامی که در بامداد روز عاشورا یکی از دشمنان امام حسین علیه‏السلام به نام یزید بن مقعل به صحنه نبرد آمد، بریر از سوی امام مأمور مقابله با وی شد. او خطاب به بریر گفت: ای بریر بن خضیر، کار خدا را چگونه می‏بینی؟ بریر گفت: به خدا سوگند برای من خوب است اما برای تو بد!
- چرا دروغ گفتی، تو که در گذشته دروغگو نبودی، آیا به یاد داری که از عثمان بد می‏گفتی و معاویه را، گمراه و گمراه کننده می‏دانستی؟! و علی بن ابی طالب را امام برحق می‏شمردی؟!
- آری شهادت می‏دهم که عقیده من همان است و گواهی می‏دهم که تو از گمراهان هستی، آیا حاضری در این زمینه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگو قرار دهیم و قبل از مبارزه از خدا بخواهیم که آنکه حق است فرد گمراه و دروغگو را بکشد؟! هنگامی که یزید بن مقعل مباهله را پذیرفت آنان در پیشگاه دو لشگر به مباهله پرداخته و دست به نفرین برداشتند. سپس مبارزه را آغاز کردند، بعد از اندکی زد و خورد بریر بن خضیر که با اراده‏ای آهنین و ایمانی راسخ به دفاع از حضرت سیدالشهدا علیه‏السلام قیام کرده بود با ضربت شمشیر خویش به یزید بن مقعل پیروز شده و او را به خاک مذلت نشاند.
مباهله نه تنها در صحنه‏های مبارزات اعتقادی و اصول دین کاربرد دارد بلکه در فروعات فقهی نیز بابی به همین نام وضع شده است که مربوط به اختلافات و مشکلات خانوادگی است.
این نوع مباهله که مورد بحث فقهای اسلامی می‏باشد در متون فقهی به نام باب «لعان» معروف است. اساسا مباهله نوعی نفرین طرفینی است و این گذشته از اینکه در سطح عمومی با غیر مسلمانان انجام می‏شود. در مسائل خصوصی و خانوادگی نیز اگر کار به منازعه ومشاجره بکشد یکی از راهکارهای آن مباهله می‏باشد. هنگامی که مردی همسر خویش را به عمل نامشروع متهم کند و یا بخواهد فرزندی را از خودش نفی کند از مباهله و ملاعنه استفاده می‏شود. مبنای این نوع مباهله در آیات 6 تا 10 سوره نور است و شرایط و کیفیت آن نیز در منابع فقهی آمده است.

پی نوشت

(1 خالد بن ولید قبل از صلح حدیبیه و در سال ششم هجری به همراه عمرو بن عاص مسلمان شد . پدر او ولید بن مغیره یکی از بزرگان و متنفذان قریش بود . او در موارد متعددی فرماندهی لشکر اسلام را به عهده می‏گرفت و بعدها به عنوان یکی از کشورگشایان مسلمان مطرح گردید . برخی از اعمال ناروای وی موجب شد که او به عنوان فردی خشن، ضعیف الایمان، مخالف اهل بیت علیهم السلام، خودخواه و هواپرست، شناخته شود . قتل عام قبیله بنی خزیمه در یمن، شرکت در هجوم به خانه فاطمه زهرا علیها السلام، کشتن مالک بن نویره و تعرض به ناموس وی بخاطر مخالفت‏با ابوبکر، پذیرش دستور ابابکر در کشتن علی علیه السلام (که بعدا ابوبکر پشیمان شد)، نمونه هایی از سابقه ننگین وی را نشان می‏دهد . او در سال 21 ه . ق در زمان خلافت عمر درگذشت . عبدالرحمن بن خالد از فرزندان وی بود که در جنگ صفین با علی علیه السلام جنگید و مهاجر بن خالد فرزند دیگر او بود، که بر خلاف برادرش در جبهه حق از علی علیه السلام دفاع کرد
(2مکاتیب الرسول، ج‏2، ص‏502 .
(3 آل عمران/59 .
(4 آل عمران/61 .
(5 از منظر قرآن نوعی مالیات است که باید اهل کتاب، به رهبر مسلمانان بپردازند و در مقابل، در سایه حکومت اسلامی، جان و مال آنان محترم بوده و با امنیت‏خاطر و آسایش کامل زندگی می‏کنند . خداوند متعال در قرآن می‏فرماید:
«قاتلوا الذین لا یؤمنون بالله ولابالیوم الاخر ولا یحرمون ما حرم الله ورسوله ولا یدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون‏» ;
«با کسانی از اهل کتاب که نه به خدا و نه به روز جزا ایمان دارند، و نه آنچه را که خدا و رسولش تحریم کرده حرام می‏شمرند و نه آیین حق را می‏پذیرند، پیکار کنید تا زمانی که با خضوع و تسلیم جزیه را با دست‏خود بپردازند .»
)توبه/29(
(6 المیزان، ج‏3، ص‏250; جلوه هائی از نور قرآن، ص‏115 .
(7 شیخ مفید، ارشاد، ج‏1، ص‏170 .
(8ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج‏42، ص‏313; الریاض النضره، ج‏2، ص‏218; قوشچی، شرح تجرید، ص‏338 . و از منابع شیعه، فتال نیشابوری، روضه الواعظین، ص‏128 .
(9طرحهای آموزشی نهج البلاغه، ص‏11 .
(10 تفسیر امام عسکری، ص‏660; الامام علی علیه السلام ص‏285 .
(11 الصوائق المحرقه، ص‏93 .
(12 مناقب آل‏ابی طالب، ج‏2، ص‏145 .
(13تفسیر کشاف، ج‏1، ص‏433 .
(14صحیح مسلم، باب فضائل الصحابه .
(15 ارشاد، ج‏1، ص‏158 .
(16انفال/12 .
(17 تفسیر فخر رازی، ذیل آیه مباهله (آل عمران/61) .
(18تفسیر فخر رازی، ذیل آیه (آل عمران/61) .
(19تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه مباهله .

 






برچسب ها : مباهله  ,

      
<      1   2   3   4   5      >




+ 3 یار ایرانی امام باقر(ع)، از خراسان تا اصفهان





[ مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]

[ Designed By Ashoora.ir ]