سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :39
بازدید دیروز :6
کل بازدید :147048
تعداد کل یاد داشت ها : 41
آخرین بازدید : 103/9/22    ساعت : 4:59 ع

ابزار نمایش یوزر پس نود 32

یوزر و پسورد 32

درباره
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
امکانات دیگر
ابر برچسب ها
عرفانهای نو ظهور ، شبهات ، وجوه اشتراک جریانهای کاذب با جریان انحراف ، ولایت فقیه ، فلسفه ولایت فقیه ، فلسفه ،‏ولایت ،‏ ، وهابیت ، یار اصفهانی ، یار خراسانی ، صحابی ، عدی ، عذاب ، قیامت ، زن ، عرفان ، عرفانهای کاب ، غدیر علی پیامک درباره غدیر ، غدیر ، شبهه غدیر، حدیث غدیر، حجة الوداع ، مولی ، ، فدایی علوی ، مباهله ، مجتبی تهرانی ، سیره ،‏ایت الله ، تهرانی ، مجتبی ، عبدالعظیم الحس ، محمدبن اسحاق ، مناظره ، امام رضا ، جثلیق ، عمران صابی ، هریز اکبر،راس الجالوت،س ، .لایت فقیه ،‏دلایل قرانی ،‏دلایل روایی ،‏دلایل عقلی ، اشتراک جریان انحراف با عرفانهای نو ظهور ، امام ، حسن، مجتبی، امام حسن ، خائن ،‏یاران ، امام باقر ، ، امیرالمحدثین ، پیامک ،‏حضرت معصومه ، معصومه ، ولادت ، جریان انحراف ، جریان انحرافی ، حجر ، حجربن عدی ، حمادبن اسماعیل ، داوود بن ابی هند ، دلایل عقلی ،‏ولایت فقیه ،‏ضرورت ولایت فقیه ،‏مشروعیت ولایت فقیه ، ذکر فضایل امیر المومنین ، ژیشینه ولایت فقیه ، جایگاه ولایت فقیه ،‏عصر غیبت ،‏نظریه ولایت ف ، ژیشینه ولایت فقیه ، نظریه ولایت فقیه ، تاریخ ولایت فقیه ،

متن کامل گزارش هویدا      

مأموریت حبیب الله هویدا در ایجاد این ارتباط نقش مهمّى داشته و لذا دولت حجاز نیز به مسؤولان وزارت خارجه خود دستور مى دهد که همیشه او را راضى و خرسند نگاه دارند که اسباب تکدّر خاطر و دلتنگى براى او فراهم نشود و تمام مطالب و تقاضاهاى او را به فوریت انجام دهند! باتوجه به اینکه حبیب الله هویدا یکى از دو نماینده ایران براى بررسى وضعیت حجاز در اثر حمله وهابى ها و تخریب اماکن مقدسه بوده و از سوى دیگر، وى براساس اسناد، داراى مسلک بهائیّت و از بهائیان شناخته شده بوده است،(2) همه گویاى آن است که متأسفانه نماینده ایران به صورت پنهانى نقشى مؤثر در نادیده گرفتن این مسأله مهم داشته است. این نکته زمانى تقویت مى شود که ملک عبدالعزیز به هویدا مى گوید: «... ما شما را از خود مى دانیم، شما نیز خود را مثل سایر نمایندگان اجانب ندانید، هیچ وقت لزوم به تحصیل اجازه نیست، هروقت که میل دارید، بدون هیچ ملاحظه، به دیدن ما بیایید، چه در مکه چه در این جا، ما همیشه آماده ملاقات شما هستیم... .» در روزنامه الوطن (چاپ بغداد)، در تاریخ 20 ربیع الاول 1348 هـ . ق. در زمینه به رسمیت شناختن دولت حجاز توسط ایران درباره نماینده ایران، حبیب الله خان عین الملک معروف به هویدا مى نویسد: «... مشارالیه کاملاً به این قضایا آگاه است و علاوه بر اینکه زبان مملکت را به خوبى مى داند، محل اعتماد ملک عبدالعزیز و رجال حکومت حجاز است و شخصاً نزد آن ها محترم است و بدیهى است که تعیین او به این سمت، مسأله را به طور دلخواه حل و تسویه مى نماید!» در ماده سوم عهدنامه مودّت، امضا شده میان دو کشور، هیچ اشاره اى به مسأله تخریب و هدم آثار اسلامى و قبور ائمه بقیع نشده و با کمال تأسف راحت از کنار آن گذشته اند.(3) هویدا تا سال 1353 هـ . ق. به عنوان نماینده ایران در حجاز مشغول به کار بوده است. حبیب الله هویدا در مأموریتش به مدینه، براى کسب اطلاع از میزان خرابى ها، تلاش جدى کرده تا این حادثه مهم را بسیار کمرنگ تلقى نموده، وهابیان را به نوعى، تبرئه نماید. در گزارش وى چنین آمده است: ...

 بخاطر اطلاع بیشتر خوانندگان، متن کامل گزارش به این شرح تقدیم مى گردد:

 تاریخ سند: 11 دیماه 1304 فرستنده: حبیب الله هویدا گیرنده: وزارت امور خارجه موضوع: گزارش در باب وقایع حجاز نمره: 211 مقام منیع وزارت جلیله امور خارجه دامت شوکته بر حسب اوامر متعدده تلگرافى وزارت جلیله متبوعه، روز 15 مهرماه 1304، مطابق 7 اکتبر 1925 از شام به مصر و از آن جا در معیت جناب غفارخان، وزیر مختار مصر در روز 19 مهرماه با کشتى خدیوى به طرف جده حرکت و روز 24 مهرماه وارد جده شده ]روز[ 29 با اتومبیل هاى سلطان نجد به طرف مکه معظمه رهسپار شدیم. ابن سعود در میان راه جده و مکه، در محلّى که به اسم بحره معروف است، براى پذیرایى از نماینده انگلیس «مستر کلایتون»، که براى عقد معاهده آمده بود، چادرهاى متعدد افراشته بود و خود نیز چون آن جا بود، اول براى ملاقات او رفته، پس از صرف ناهار و چاى، چهار بعد از ظهر با یک نفر میهماندار مخصوص و چهار نفر گارد مخصوص، در حالتى که مُحرم بودیم، پس از وصول به مکه معظمه و اداى وظایف دینیه عمره، به خانه اى که معین کرده بودند رفته، روز بعد براى مشاهده و زیارت مقامات و قبور مهدومه، که در قبرستانى که در منتهى الیه یک طرف شهر در دامنه کوهى واقع است رفتیم. قبر حضرت خدیجه و حضرت آمنه(4) و قبر عبدالرحمن بن ابى بکر و قبور بنى هاشم و مسجد جن و قبر عبدالله بن الزبیر و قبور شهدا و قبور سایر ناس که در آن قبرستان بود، وهابى ها همه را خراب و مهدوم کرده اند. حبیب الله هویدا در مأموریتش به مدینه، براى کسب اطلاع از میزان خرابى ها، تلاش جدى کرده تا این حادثه مهم را بسیار کمرنگ تلقى نموده، وهابیان را به نوعى، تبرئه نماید. مولد حضرت پیغمبر و خانه حضرت خدیجه که ولادتگاه حضرت صدیقه طاهره، زهرا ـ صلوات الله علیها ـ بوده است، همه را مهدوم و با خاک یکسان کرده اند. عمارت و قبه هاى مراقد حضرت خدیجه و آمنه را که با خاک یکسان کرده اند سهل است، قبر حضرت خدیجه را نبش کرده بودند و معلوم بود که دوباره با خاک و گِل پر کرده اند. خانه متولّى قبر خدیجه را منهدم و تمام دارایى او را به یغما برده اند و خانه متولّى در همان قبرستان، پهلوى قبر حضرت آمنه و خدیجه بوده است. البته راجع به این معاهدات و تفصیل ملاقات و مذاکرات با سلطان ابن سعود، جناب اجل غفارخان وزیر مختار راپرت مفصل تقدیم نموده اند و احتیاج به تکرار فدوى نیست!(5) زیرا مأموریت فدوى فقط براى مدینه منوّره است. بنده در ذهاب و ایاب و در کلیه مواقع و در ملاقات هاى با اعلى حضرت ملک على و سلطان ابن سعود با جناب وزیرمختار بودم و وظیفه ترجمانى را به عمل مى آوردم، لهذا همین قدر عرض مى کنم که جناب غفارخان، الحق یکى از رجال سیاسى تجربه دیده و هوشیار و با متانت و عاقبت اندیش دولت علّیه ابد مدت هستند و این مأموریت را فوق العاده با متانت و سیاست و کیاست انجام دادند و از این بهتر امکان پذیر نبوده و نیست. فدوى راجع به ملاقات ها و مذاکراتى که با ملک على و سلطان ابن سعود با حضور جناب وزیر مختار شده، در این جا شرحى نمى دهم که مبادا در تعبیر کم و زیاد شود و محول به راپرتى که خود ایشان تقدیم کرده اند، مى نمایم. على هذا ذیلاً به شرح مأموریت مخصوص خودم که راجع به مدینه منوّره است، مى پردازم: نظر به اینکه وقتى در مکّه معظمه بودیم، سلطان نجد ذکر نمود که ایصال مرا فقط تا به «عیون» که اردوگاه قشون وهابى ها است و دو ساعت از مدینه منوره دور است تعهد مى کند و از آن جا تا مدینه را درعهده نمى گیرد، سوءظنى ما را دست داده، با جناب وزیرمختار به جده برگشتم که با ملک على مذاکره نمایم. ملک على بیچاره گفت: من هرچه شما بگویید حاضرم، ولى قشون ما همه در داخل مدینه هستند و در خارج شهر قشون نداریم (و از عیون) تا به مدینه همه نخلستان است و همه در دست خود وهابى ها است، مى ترسم که براى بدنام کردن از بین نخیل تیرى به شما بزنند و بگویند که از طرف ما بوده است. پس اصلح آن است که سلطان با گاردهاى خود شما را به دائره تلگراف بى سیم ما که خارج شهر است رسانده، گاردهاى ما آن جا شما را تحویل مى گیرند و در حین عودت نیز در همان نقطه شما را تحویل سوارهاى سلطان مى دهند. لهذا فدوى از جدّه تفصیل را به ابن سعود نوشتم. روز بعد جواب رسید و قبول کرد و اتومبیل فرستاد و همان روزى که جناب وزیرمختار سوار کشتى و عازم مصر شدند، بنده نیز سوار اتومبیل و عازم (بحره) گشتم. یک شبانه روز در بحره متوقف و دو دفعه با ابن سعود ملاقات شد. فوق العاده احترام و محبت نمود و هر دفعه خیلى اظهار میل به تقرّب به دولت علّیه مى کرد و مى گفت: ما با دولت ایران هم جواریم و به قدر سى هزار نفر شیعه در نجد، و در احساء نزد من هستند، مى توانید از آن ها تحقیق نمایید، آن چه در حق ما شهرت مى دهند اکثر تهمت و افتراست. ان شاءالله شما به مدینه رفته، خواهید دید که آنچه گفته اند دروغ است. من صریحاً به شما مى گویم و شما هم به دولت علیه بنویسید که من حرمین شریفین را به جان و مال و اولاد خود حافظ و حارسم. مهدومات مکه نیز قبل از ورود من بوده است. بلى وهابى ها اعتقاد به تعمیر قبور و قبّه ها ندارند و بدعت مى دانند و «خیرالقبور الدوارس»! را، حدیث معتبر مى شناسند. مع هذا بعد از ورود خودم فوراً جلوگیرى کرده ام و حالیه نیز با کمال اصرار و الحاح منتظرم که دول و ملل اسلامى، نماینده هاى خود را بفرستند و در امور حجاز قرارى دهند و براى تعمیر این قبور نیز اگر مصمم شوند ممانعت نمى کنم سهل است، مساعدت خواهم کرد، حتى اگر خروج مرا نیز از حجاز مقرر دارند، فوراً بیرون مى روم. قبل از حرکت بنده به مدینه منوره و بعد از عودت، سلطان این صحبت ها را مکرر گوشزد نمود و بعد از عودت از مدینه در ملاقات اخیر خواهش کرد که فدوى در تقرّب بین او و دولت علّیه اقدام کنم و نیز خواهش نمود که مکاتبه با او داشته باشم. به هرصورت ابن سعود پنج نفر از تفنگداران مخصوص شخصى خود را با سه نفر شتر ذلول مخصوص براى بنده و نوکر بنده معین کرد که تا مدینه ذهاباً و ایاباً با بنده باشند و براى تهیه حرکت از بحره به مکه رفته، چهار روز در آن جا ماندم سپس تفنگداران سوار شتر را به رابغ که کنار دریاست فرستادند و بنده نیز با مستشار مخصوص خود او با اتومبیل به رابغ رفتیم. از مکه تا رابغ با شتر پنج منزل است، با اتومبیل نه ساعت طول کشید. در رابغ چند روزى منتظر تفنگداران شدم. مستشار مخصوص سلطان به مکه عودت نمود. در این اثنا فدوى سخت مریض و بسترى و مبتلا به دسانترى شدم و ده روز سفر تأخیر افتاد. نه علاجى نه درمانى، نه حبیبى و نه طبیبى. رابغ عبارت از یک دِه بزرگى است که هیچ چیز در آن یافت نمى شود، جز نان و برنج و گوشت چیزى نیست. از سبزیجات اثرى نیست. آب چاهِ آن هم تلخ و ناگوار. به هرحال، به روحانیت حضرت ختمى مرتبت متوسل شده، به قوه دعا و مناجات بهبودى حاصل شد. در این اثنا، پسر سلطان با پانصد نفر شترسوار از قشون وهابى ها، براى رفتن به مدینه به رابغ رسیدند. فدوى نیز با وجود ضعف و نقاهت با تفنگدارهاى مخصوصه به آن ها ملحق شدم و حرکت نمودیم و روز ششم به عیون رسیدیم. دیگر جسارت مى دانم عرض کنم این شش روز شترسوارى چه بر سر این فدوى آورد. به هرحال بعد از دو روز استراحت، مراسله اى به امیر مدینه و به حاکم لشکرى مدینه نوشته، توصیه نامه هاى ملک على را در جوف نهاده، با قاصد مخصوص به مدینه فرستادم. روز بعد جواب رسید که با نهایت شادى و افتخار منتظر هستند. لهذا با پنج نفر سوار و ده نفر پیاده از قشون سلطان حرکت کردم. در همان محل معین یک نفر مهمان دار با یک درشکه و شش ـ هفت نفر سوار مسلّح حاضر بوده مرا تسلیم گرفتند و رییس سواران سلطان هم ورقه کتبى از بنده گرفتند که مرا به سلامت تحویل دهند. از آن جا به سمت مدینه منوره رهسپار شدیم، در خارج از دروازه، به قدر پانصد نفر قشون و صاحب منصب هاى لشکرى و کشورى و امیر مدینه شریف احمدبن منصور و جمع زیادى از اهالى استقبال شایانى نمودند و همچنین روز عودت به همین ترتیب مشایعت کردند. بعد از ورود و استحمام به زیارت حرم مقدس مطاف ملأ اعلى، مرقد مطهر حضرت خاتم الانبیاء ـ علیه آلاف التحیة و الثناء ـ مشرف شدم، روحانیتى که در آن مقام مقدس دست مى دهد، از وصف خارج است. به محض عتبه بوسى، زحمات و خستگى ]...[ راه به کلّى نابود شد. خداوند سر سودن به این آستان ملایک پاسبان را نصیب حضرت اشرف و جمیع دوستان فرماید! سه روز در مدینه توقف نمودم. روز دوم به قصد بازدید قبّه مطهر، با عزّت پاشا حاکم لشکر شهر و میهماندار جناب سید عمران تاجر شیعى عراقى و متولى باشى حرم مطهر داخل حرم شدیم. بعد از اداى فریضه زیارت و عتبه بوسى، آغاباشى; یعنى خادم باشى حرم، براى هریک از ماها لباس خدمتکاران آورده، پوشیدیم و بالاى مناره قبه مطهر صعود کردیم، یکصد و سى پله بالا رفتیم و از آن جا قبّه مطهر را زیارت نمودیم (زیرا صعود بالاى قبه غیرممکن است). از آن جا مشاهده نمودیم که فقط پنج گلوله تفنگ به قبه مطهّر اصابت نموده و اندکى سوراخ کرده است و ابداً خرابى وارد نیامده است. اولاً: نمى شود حتم کرد که این گلوله ها از طرف وهابى ها بوده است، ثانیاً: برفرض اینکه از طرف آن ها بوده باشد، واضح است عمدى نبوده است و در اثناى تیراندازى به همدیگر، از روى خطا به قبّه مطهر اصابت کرده است و دلیل صحّت این نظریه این است که قبه مرقد مطهر، خیلى عظیم و بزرگ است و وهابى ها هم در پشت دروازه و قلعه شهر بوده اند و تعدادشان بیش از سه ـ چهار هزار بوده است. اگر قصد اصابت مى داشتند، اقلاً دو ـ سه هزار گلوله به قبه مطهّر مى رسید. به هرحال فقط آثار پنج گلوله تفنگ در روى قبه مطهر بود و همچنین آثار چهارپنج گلوله بر قبه اهل بیت بود. خادم باشى حرم مقدس نیز سه ـ چهار عدد گلوله آورده و به بنده داد و گفت که این ها را روى بام حرم یافته و تصور مى کند که از گلوله هایى است که به قبّه مقدس رسیده است. فدوى آن ها را تقدیم خواهم نمود که در موزه وزارت معارف محفوظ بماند. بالأخره روز چهارم برحسب خواهش بنده، سواران سلطان، با تقریباً سى ـ چهل نفر پیاده که خودشان مایل به آمدن شده بودند به خارج شهر آمده، بنده نیز با قریب بیست نفر تفنگدار سواره وپیاده، از قشون ملک على و دونفر صاحب منصب سرهنگ و سید عمران تاجر به خارج شهر آمده و ]ما را[ تسلیم گارد ابن سعود نمودند و ورقه اى به خط و مهر از بنده گرفتند و عودت نمودند. بنده نیز با سواران سلطان به مقام حضرت حمزه مشرف شدم که در بین راه واقع است. به عمارت و قبّه حضرت حمزه با وجود اینکه چندین ماه است که در تصرف وهابى ها بوده است، ابداً آسیبی نرسیده است. به قبر حمزه نیز دستى نزده اند و روپوش آن موجود و شبکه آهن اطراف آن نیز دست نخورده است، فقط گویا اثاثیه اى که آن جا بوده; از قبیل پرده و قالى و چراغ به غارت برده اند. فقط یک نفر از اهل مدینه ذکر مى کرد که قبر عقیل نام، از اصحاب پیغمبر را که در جنب مرقد حمزه مدفون بوده است، خراب کرده بوده اند. وهابى ها بعد از اینکه شنیدند بنده براى تحقیق مى آیم، دوباره تعمیر کرده اند، لیکن صحت و سقم این قول معلوم نیست. در هرحال، مقام حضرت حمزه ابداً خراب نشده است. اثاثیه را هم که مى گویند به غارت برده اند، تصور نمى شود که چیز مهمى بوده باشد; زیرا فدوى در مدینه منوره مرقد حضرت عبدالله بن عبدالمطّلب، پدر پیغمبر را که زیارت کرده ام، اثاثیه آن فقط عبارت از چند گلیم و قالیچه مندرس و کهنه و حصیر پاره شده و به قدرى کثیف و گردآلود بود که انسان متأثر مى شد که صریحاً به همراهان گفتم خیلى اسباب تأثّر است که به مرقد پدر پیغمبر این گونه بى اهتمامى نموده اید و کثیف نگاه داشته اید. در صورتى که مرقد پدر پیغمبر را با این وضع مشاهده نمودم، تصوّر نمى کنم که مرقد عموى پیغمبر بهتر بوده است و وهابى ها هم اگر غارت کرده اند چیز قابلى نبوده، فقط خود را مفتضح کرده اند. این بود حقیقت مشاهدات فدوى که عرض شد. پس از زیارت، به اردوگاه سلطان آمده، دو روز توقف کرده، با پنج نفر تفنگداران مخصوص سوار شتر شده، به طرف مکه رهسپار شدم. شب و روز در حرکت بودیم; یعنى شبانه روزى چهارده ساعت در حرکت بودیم. روز هشتم، بعد از ظهر، نیمه جان به مکه معظمه رسیدیم. در راه از آب کثیف ناگوار مبتلا به تب و نوبه؟؟؟ شدم که هنوز آثارش باقى است. در وقت عودت یک کجاوه خریده، به تصور اینکه شاید راحت تر باشد، ولى افسوس بعد از دو ـ سه روز مجبور شدم که بى کجاوه سفر کنم; زیرا کجاوه با آن حرکت مخصوص شتر، عذابش بیشتر است. دو شب و یک روز در مکه مانده، با ابن سعود وداع کرده، با اتومبیل به جده آمدم. چند روزى در جده منتظر کشتى شده، با ملک على چند ملاقات کرده، بالاخره به سمت مصر و از آنجا به شام آمدم. ملاقات اخیر با ابن سعود را در ورقه على حده به عرض مى رسانم و همچنین ملاقات با ملک على را، که بیچاره بالاخره مجبور به استعفا و هجرت از حجاز شد; زیرا مقصود از این راپرت، فقط دادن توضیحات درخصوص مدینه منوره است. اما این نکته را جسارت می ورزم که در این مسافرت مصایبى که بر فدوى رسید، مرا اقلاً ده سال پیرتر کرده است و على العجاله نعمتى ظاهرى که قسمتم شده است، ضعف و ناتوانى و انحلال قواى جسمانى است و خداوند شاهد است که از صمیم قلب مى گویم که فقط روحانیت حضرت پیغمبر(صلى الله علیه وآله) بنده را سالم به شام عودت داد، وإلاّ بایستى در راه مدینه و مکه هلاک شده باشم و خودم از عودت مأیوس بودم. الحمدلله فى کلّ حال، ایام شوکت مستدام باد! فدوى ـ حبیب الله هویدا در گزارش دیگرى باز سعى کرده ابن سعود را از اتهام تخریب قبور تبرئه کند. وى از قول ابن سعود چنین مى نویسد: «... خیلى اسباب حیرت است که مسلمانان عالم فقط براى تخریب چند قبر که قبل از ورود من به دست این بدوى هاى جاهل مهدوم شده، این همه اظهار غیرت و حمیّت و دردمندى نمودند و در مجامع و منابر و روزنامه ها مرا لعن و تکفیر کردند و عالم را بر من شوراندند و بدنام خواستند....» --------------------------------------------------------------------------------

صفحه2و 3 از کتاب تخریب بقیع به روایت اسناد (2) –

نویسنده : سیّدعلى قاضى عسکر

کتابخانه دیجیتالى تبیان





      

حضرت آیة‌الله حاج شیخ عبد‌الله جوادى آملى در سال 1312 هـ . ش در آمل پا به عرصه گیتى نهاد. پدرش میرزا ابوالحسن جوادى از عالمان و واعظان پرهیزکار شهر بود و اجدادش نیز تا چند نسل، از واعظان و روحانیان محترم آنجا بودند.
پس از پایان دروس دوره ابتدایى در سال 1325 شوق آموختن معارف اسلامى و علوم الهى وى را به حوزه علمیه آمل کشاند. در این حوزه، ادبیات، شرح‌لمعه، قوانین، شرایع، امالى شیخ صدوق و ... را از محضر استادانى چون آیة‌الله فرسیو، آیة‌الله غروى، شیخ عزیز‌الله طبرسى، آقا ضیاء آملى، شیخ احمد اعتمادى، حاج شیخ ابوالقاسم رجایى، شیخ شعبان نورى و پدرش میرزا ابوالحسن جوادى آموخت.
در سال 1329 به تهران رفت و با راهنمایى آیة‌الله حاج شیخ محمّد‌تقى آملى، تحصیلات خود را در مدرسه مروى تهران ادامه داد. در آنجا رسائل و مکاسب را از محضر استادان شیخ اسماعیل جاپلقى، حاج سیّد عباس فشارکى و شیخ محمّد‌رضا محقّق فرا گرفت و از درس هیئت، طبیعیّات اشارات، بخش‌هایى از اسفار و شرح منظومه آیة‌الله شعرانى بهره برد. همچنین در درس تفسیر قرآن، بخشى از شرح‌منظومه، بخش‌هاى الهیات و عرفان اشارات و مبحث نفس اسفار آیة‌الله الهى قمشه‌اى شرکت کرد و شرح‌فصوص‌الحکم را از محضر آیة‌الله فاضل تونى و درس خارج فقه و اصول را از محضر آیة‌الله محمّد‌تقى آملى آموخت.
در سال 1334 با تشویق آیة‌الله محمّد‌تقى آملى، براى تکمیل تحصیلات به حوزه علمیه قم هجرت کرد. در آنجا مدتى از درس خارج فقه آیة‌الله‌العظمى بروجردى استفاده کرد و بیش از دوازده سال در درس خارج فقه آیة‌الله محقّق داماد و حدود هفت سال در درس خارج اصول حضرت امام‌خمینى «ره» حضور یافت. وى همچنین حدود پنج‌سال در درس خارج آیة‌الله میرزا هاشم آملى شرکت کرد. امّا به دلیل علاقه وافر به علوم عقلى و قرآنى، از همان ابتداى ورود به قم رابطه علمى خود را با فیلسوف و مفسّر بزرگ قرن، علامه طباطبایى آغاز کرد که این ارتباط تا آخرین لحظات عمر پُربرکت آن بزرگوار ادامه یافت. برخى از دروسى که از محضر ایشان آموخت، عبارت است از: بخش‌هاى نفس و معاد اسفار، درس خارج اسفار، الهیّات و برهان شفا، تمهید‌القواعد، علم حدیث، تفسیر قرآن کریم، شرح اشعار حافظ، تطبیق فلسفه شرق و غرب و بررسى فلسفه‌هاى مادّى.
پس از اتمام تحصیلات، فعالیت‌هاى ایشان بر تدریس و نشر معارف الهى متمرکز گردید و در سطوح و دوره‌هاى مختلف، شرح‌اشارات، شرح‌تجرید، شرح‌منظومه، شواهد‌الربوبیّه، التحصیل، شفا، دوره کامل اسفار، تمهید‌القواعد، شرح‌فصوص‌الحکم، مصباح‌الأنس، درس خارج فقه، تفسیر موضوعى قرآن، تفسیر ترتیبى قرآن و ... را تدریس نمود. اکنون نیز درس‌هاى تفسیر قرآن، خارج فقه و خارج اسفار ایشان ادامه دارد.

شرح مختصری درباره اساتید حضرت استاد

فعالیت‌هاى اجتماعى
حضرت استاد در سال‌هاى پیش از پیروزى انقلاب اسلامى، به شکل بنیادین به کار فرهنگى و تقویت بنیه اعتقادى مردم مى‌پرداخت و در جلسات مذهبى عمومى و کلاس‌ها، اندیشه‌هاى امام‌خمینى «ره» را بیان مى‌کرد؛ با ذکر نام و فتواهاى امام، به تبلیغ مرجعیت ایشان مى‌پرداخت و اعلامیه‌ها و سخنان روشنگر امام را به گوش مردم مى‌رساند. این فعالیت‌ها، حساسیت رژیم را برانگیخت و ایشان بارها به ساواک و کلانترى احضار شد و ممنوع‌المنبر گردید. در آستانه پیروزى انقلاب نیز با تعطیل درس‌هاى حوزه، به آمل رفت و رهبرى مردم را در مبارزه با رژیم طاغوت بر عهده گرفت. در اثر هدایت‌ها و تلاش‌هاى ایشان، مردم آمل مأموران رژیم پهلوى را به تسلیم واداشتند و خود تأمین امنیّت و نظم شهر را عهده‌دار شدند.
پس از پیروزى انقلاب، مسئولیت دادگاه انقلاب و حاکمیت شرع آمل از سوى امام‌خمینى «ره» به ایشان واگذار شد و ایشان ضمن تدریس نظام قضایى اسلام براى طلاب و روحانیان، در جهت تثبیت و تحکیم ارکان نظام نوپاى جمهورى اسلامى ایران همّت گماشت.
پس از آن، در سال‌هاى 1358 و 1359 به عضویت شوراى عالى قضایى درآمد و به تهیه و تدوین لوایح قضایى اسلامى و آموزش آن به قضات پرداخت. همچنین ایشان یکى از اعضاى فعال مجلس خبرگان قانون اساسى و خبرگان رهبرى بود. اکنون نیز منصب امامت جمعه قم را بر عهده دارد و افزون بر بیان معارف اسلام و نکات علمى گوناگون، به تحلیل و تبیین مسایل سیاسى داخلى و خارجى مى‌پردازد.

سفرهاى خارجى
حضرت استاد در دى‌ماه 1367 به دستور امام‌خمینى «ره» به مسکو سفر کرد و پیام تاریخى امام را به گورباچف، رهبر اتحاد جماهیر شوروى سابق، تسلیم و تبیین نمود.
در مردادماه 1369 به برخى کشورهاى اروپا سفر کرد و ضمن دیدار و گفت‌وگو با شخصیت‌ها و گروه‌هاى اسلامى و غیر اسلامى، به ملاقات پاپ، رهبر مسیحیان جهان رفت و او را به جایگزین کردن مسیحیّت ناب عیسوى، به جاى مسیحیّت آمریکایى فراخواند.
در شهریور 1379 براى شرکت در نشست هزاره ادیان، به مقر‌ّ سازمان ملل در نیویورک رفت و به قرائت و شرح پیام رهبر انقلاب، حضرت آیة‌الله خامنه‌اى (مدّ ظله العالى) پرداخت. در حاشیه این نشست، با برخى از رهبران و پیروان ادیان و مذاهب جهان دیدار و تبادل‌نظر کرد و برخى مبانى اسلام را براى آنان بازگو نمود.





      

بسم الله الرحمن الرحیم

دارایی لیله القدر

ادراک لیله القدر کار آسانی نیست فهمش آسان نیست چه برسد به حضور وظهورونیل اش( وما ادراک ما لیله القدر) خاصیت این دولت ان است که( لیله القدر خیرمن الف شهر.)

دانایی لیله القدرخیرمن الف شهر دشواراست چه برسد به دارایی اش.ابته این راه دشوارنیست اگردشواربود ما امر نمی کردند دعوت نمی کردند.دشواری مال کسی است که کوله بارخود بردوش دارد

اگر بار خود بینی رابه زمین  بگذارد سبک می شودوقتی سبک شد(تخففوا وتلحقوا )

وجود مبارک حضرت رسول اکرم(علیه واله الاف التحیه والثنا)فرمودنجی المخففون انان که سبک بالند نجات پیدا کرده اند.....

فرصت را قدر بدان

حالا در این شبها اگر قرآن بر سر می گذاریم هدف تنها این نبا شد که خدا تنها گناهان ما را بیا مرزد ما را به جهنم نبرد وما را به بهشت ببرد.

اینها ریخت و پاش سفره قدر است.وقتی یک دولتی سفره ای پهن کرد مائده الهی و مادبه الهی چید مهمانهای خودرا به بهترین وجه پذیرایی می کند وقتی مهمانها برخاستند سفره بر چیده می شود آن ریزه های سفره را می ریزند مرغها آنها را می چینند.ریزه سفره شب قدراین است که کسی نسوزد به جهنم نرود اینها شب قدر نیست شب قدر آن است که انسان طیار گونه دست هزار ها نفر را بگیرد وبه بهشت ببرد در دنیا رفتار او گفتار او سیرت او سریرت او سنت او آموزنده باشد هزار ها نفر را زنده کند ودر آخرت هم هزار ها نفر را به همراه خود به بهشت ببرد .

اگر ما بتوانیم در کنار سفره الهی ودولت قرآن بنشینیم چرا در انتهای صفوف قراربگیریم ؟به دنبال آن ریزه های سفره تکان باشیم ؟که از سفره تکانده شده چیزی به ما برسد !

به ما گفتند :هر کسی به اندازه قدر خود شب قدر را درک می کند وقدر هرکسی هم به اندازه قدر همت اوست

اگر ما به اندازه همت مان دولت قرآن را و دولت قدر را می توانیم ادرا ک کنیم چرا همت نطبیم ؟

ما قبل ازاینکه از خدا مظروف بخواهیم ظرف و ظرفیت هم طلب بکنیم .ش

هرگز نمی توان گفت :چون ما ظرفیتمان این قدر بود خدا به ما این قدر داد .

این سخن نیمی از ثواب است نه همه ثواب

سخن منزه ازخطا وسخن ثواب آن است که هم ظرف بخواهیم هم مظروف ....

ما هم از خدا قابلیت طلب بکنیم هم مقبول را بخواهیم هم ظرف وهم مظروف را طلب کنیثم

این همت اگر در ما زنده شد هرگز نمی گوئیم لیا قت ما همین قدر بود.از ما خواستن واز ذات اقدس اله اجابت کردن !

بنابراین ریزه های این سفره ریخت وپاش  این مائده هم ان است که کسی نسوزد حوا ئجش برطرف شود

بیما ران شفا پیدا کنندمشکلات مسکن ازدواج و.....حل شود

 

مختصری از سخنرانی حضرت ایت الله جوادی املی درشب قدر

پس خودمان را سرگرم این ریزه ها نکنیم





      

عدم قضاوت‏زن سلب تکلیف است‏یا نفى حق!

کتاب: زن در آینه جلال و جمال صفحه 348

نویسنده: آیة الله عبدالله جوادى آملى

درباره قضا وداورى زن مى‏توان گفت: برخى از فقیهان نام‏آور امامیه نه تصریح به شرطیت ذکورت نموده‏اند، تا زن فاقد شرط قضا باشد و نه تصریح به مانعیت انوثت کرده‏اند، تا زن واجد مانع داورى باشد. مانند شیخ مفیدره در مقنعه که به اشتراط عقل، کمال، علم به کتاب الهى که سنت معصومین علیهماالسلام را به همراه دارد اکتفا نموده است، ونظیر شیخ طوسى(ره) در نهایه که افزون بر مقنعه مفید چیزى جز حرص بر تقوا را نیافزوده و نامى از اشتراط مرد بودن یا امتناع زن بودن نبرده است، و مانند ابن ادریس در سرائر که گذشته از شرایط مذکور، تورع از محارم الهى را یادآور شد، وسخن از مرد و زن بودن قاضى را به میان نیاورده است. ونظیر غنیة‏النزوع حمزه بن على بن زهره که تصریح به اشتراط ذکورت بنوده و تصریح بر مانعیت انوثت‏براى قضا ننموده است، البته عنوان وى اختصاص قضا به مرد را نشان مى‏دهد زیرا چنین فرموده است: «اذا کان الرجل عاقلا...».

البته گروهى از فقهاى بزرگ شیعه تصریح به اشتراط ذکورت نموده‏اند مانند قاضى ابن البراج در المهذب، و محقق‏ره در شرایع الاسلام و نیز در المختصر النافع و علامه‏ره در قواعد الاحکام و در ارشاد الاذهان و شهید اول‏ره در اللمعة‏الدمشقه. چنانکه نظام الدین ابى‏الحسن سلمان بن الحسن بن سلیمان صهرشتى در کتاب اصباح الشیعه بمصباح الشریعه تصریح به اعتبار ذکورت کرده است، و عده‏اى از بزرگان متاخر هم مانند صاحب جواهر و شیخ انصارى و ملا ضیاءالدین عراقى‏رضوان الله تعالى علیهم اجمعین تصریح به اشتراط ذکورت کرده‏اند.

عده‏اى که به طور مشروح و مستدل در این باره بحث نموده‏اند، برهان قطعى براى اشتراط مرد بودن ارائه نکرده‏اند (1) آنان گاهى به اجماع تمسک مى‏کنند که بر فرض تمامیت اتفاق واقعى همه فقیهان دین، احتمال استناد آنان به یک یا چند وجه دیگر که در مساله مطرح است مظنون مى‏باشد، و چنین اجماعى فاقد شرط حجیت واعتبار است، و گاهى به حدیث نبوى ضعیف استدلال مى‏کنند که خصوص ولایت‏به معناى حکومت زن را مانع فلاح جامعه مى داند واگر زن واجد شرایط قضا از طرف ولى مسلمین منصوب گردد، مشمول چنان حدیث ضعیف نخواهد بود و گاهى از خبر ضعیف دیگر کمک گرفته مى‏شود که زن سمت قضا را نپذیرد و متولى آن نشود که احتمال استناد اصحاب فقاهت‏به خصوص خبر مزبور تا جابر ضعف آن گردد، نیازمند به دلیل دیگر مى‏باشد، و زمانى نیز به آنچه ابن بابویه قمى (صدوق‏ره) در پایان من لایحضره الفقیه به عنوان وصایاى رسول اکرم(ص) نسبت‏به حضرت على... نقل نموده اعتماد مى‏شود، اصل حدیث (بخش مخصوص به قضاء زن) در وسائل (2) چنین آمده است: محمد بن على بن الحسین باسناده عن حماد بن عمرو، و انس بن محمد عن ابیه عن جعفر بن محمد عن ابائه فی وصیة النبى(ص)... قال: یا علی لیس على المراة جمعة، الى ان قال: ولا تولى القضاء.

مرحوم مجلسى اول، مولانا محمد تقى (1070 - 1003) در روضة المتقین (3) در عین احتمال قوت سند، ضعف برخى از رجال آن را محتمل مى‏داند ولى چنین مى‏گوید: مصنف (صدوق‏ره) حکم به صحت آن کرده است و این حکم به صحت‏یا براى آن است که تواتر حدیث وصیت نزد او ثابت‏شده، یا مضمون آن متواتر مى‏باشد براى آن که اکثر مسائل آن در اخبار متواتر یا مستفیض یا صحیح از صادقین رسیده است.

نکته اساسى که مربوط به متن حدیث مزبور مى‏باشد این است که برخى از احکام مندرج در آن غیر لزومى است‏یعنى یا مستحب است‏یا مکروه، و هرگز حرام یا واجب که حکم لزومى‏اند نمى‏باشد. و ظهور سیاق واحد شاید مانع استنباط حکم لزومى از چنین حدیث مرکب و ملفق و مختلط باشد، مطلب مهمى که نباید مورد غفلت قرار گیرد این است که در حدیث مزبور تکلیف شاق و صعب قضا از زن برداشته شده نه آن که او را از حق قضا محروم نموده باشد، توضیح آن که برخى از کارهاى دشوار مانند وجوب حضور در نماز جمعه هرچند از فاصله دو فرسخ باشد، تکلیف و وظیفه مرد است و چنین تکلیف عسیرى بر زن نیست و همچنین پذیرفتن مسؤولیت‏سخت قضا بر مرد واجب است (گاهى عینى وگاه کفائى) لیکن بر زن واجب نیست، و آنچه از حدیث وصیت استظهار مى‏شود سلب تکلیف است نه نفى حق، زیرا در حدیث مزبور چنین آمده است که: «لیس على المراة جمعة... و لا تولى القضاء» تا از آن سلب حق استفاده شود، لذا زن حق شرکت در نماز جمعه را دارد و اگر نماز جمعه را به امامت امام جمعه مرد خواند لازم نیست نماز ظهر را اعاده کند همانند مرد که با خواندن نماز جمعه به خواندن نماز عصر مى‏پردازد، وهمانطورى که به نظ‏ر ما اعاده نماز ظهر و جمع آن با نماز جمعه براى مرد لازم نیست و احتیاط وجوبى هم ندارد، نماز جمعه براى زن هم کافى است و حتى احتیاط وجوبى هم در جمع بین نماز جمعه و نماز چهار رکعت معهود ظهر نخواهد بود، البته میدان استحباب اعاده وجمع وسیع است.

غرض آن که پیام وصیت رسول اکرم(ص) به امیرالمؤمنین... سلب تکلیف براى سهولت کارهاى زن است نه سلب حق، و بین این دو مطلب فرق عمیقى است. از اینجا روشن مى‏شود، دفاع صاحب مفتاح الکرامه در شرح قواعد علامه، (4) به نصاب تمام نخواهد رسید، زیرا، نه شهرت قطعى به وصف جابر بودن روایت ضعیف جابر از امام باقر... ثابت‏شده است، نه نقصان عقل و دین او، دلیل معتبرى دارد که گوهر ذات زن را هر چند از علوم و معارف حوزه و دانشگاه برخوردار بوده و از فضائل قسط و عدل بهره‏مند باشد، از صلاحیت قضا و داورى محروم نماید.

محقق قمى‏ره (1231 - 1151) در جامع الشتات (5) بعد از نقل اشتراط ذکورت و دعوى اجماع بر آن چنین مى‏گوید: گاهى در اشتراط ذکورت، و... اشکال مى‏شود، زیرا علتى که براى آن ذکر مى‏شود از این که: «زن‏ها غالبا توان قضا را ندارند، چون داورى بین متخاصمان نیازمند به بروز در جامعه و حضور در بین مردم بوده تا تشخیص متخاصمان و تشخیص شاهدان آنها ممکن باشد». مطرد وشایع نبوده و در همه موارد چنین علتى موجود نیست، پس نمى‏توان به نحو مطلق حکم به عدم جواز قضاء زن نمود مگر آن که اجماع مطلق منعقد شده باشد، آنگاه اضافه مى‏کند: شاید اجماع مزبور ناظر به اختیار ولایت ومنصب عمومى باشد و اما در حکومت‏هاى خاص ومقطعى، چنین اجماعى از ناقل آن معلوم نیست گرچه برخى از عبارت‏ها آن را تحمل مى‏نماید.

از آنچه گذشت معلوم مى‏شود نقد صاحب مفتاح الکرامه و مانند وى نسبت‏به کلام محقق اردبیلى‏قده متوفاى سال‏993، نا تمام مى‏باشد عبارت مقدس اردبیلى چنین است:

«واما اشتراط الذکورة فذلک ظاهر فیما لم یجز للمراة فیه امر واما فی غیر ذلک فلا نعلم له دلیلا واضحا، نعم ذلک هو المشهور، فلو کان اجماعا فلا بحث، والا فالمنع بالکلیة محل بحث، اذ لامحذور فی حکمها بشهادة النساء، مع سماع شهادتهن بین المراتین مثلا بشی‏ء مع اتصافها بشرائط الحکم‏». (6)

خلاصه آن که در برخى از امور حضور زن نارواست و امر او در آن نافذ نیست نظیر جایى که مستلزم تماس نامحرمانه با نامحرم و مانند آن باشد، این‏گونه از موارد که سهم مختص مرد است داورى زن در آن صحیح نیست و اما در مواردى که مخصوص زنان است‏یا مشترک بین زن و مرد بوده یا مخصوص مردان مى‏باشد، لیکن مستلزم هیچ محذورى از قبیل تماس با نامحرم نمى‏باشد، دلیل روشنى بر اشتراط ذکورت یافت نمى‏شود، البته مشهور بین فقهاءقده همان اشتراط مزبور مى‏باشد، پس اگر اجماع مسلم در بین باشد، بحثى در آن نیست و گرنه منع زن از قضا به نحو کلى، مورد بحث و نقد است، زیرا هیچ محذورى در قضاء زن نسبت‏به زنان با شهادت زن وجود ندارد، البته مطلب مزبور در جایى است که زن واجد همه شرایط قضا از جهت علم و عدل و مانند آن باشد.

بنابراین اگر زن به مقام شامخ اجتهاد رسیده وداراى ملکه عدالت‏بود و شرایط دیگرى که در قضا و اوصاف قاضى معتبر است واجد بود و خواست تصدى قضاى زنان را با نصب از طرف فقیه جامع الشرایط که ولایت امر مسلمین و رهبرى جامعه اسلامى را به عهده دارد، متعهد شود از نظر بزرگانى چون مقدس اردبیلى مانعى ندارد، بلى اگر کسى اجماع قطعى بر منع را (که احتمال استناد به برخى از روایات ضعیف یا وجوه اعتبارى قابل خدشه در آن راه نیابد) احراز کند، در این حال تصدى مزبور ممنوع مى‏باشد چه این که اگر از تصدى زن محذور اجتماعى یا مفسده اخلاقى لازم مى‏آید، تصدى آن جایز نخواهد بود.

پى‏نوشت‏ها:

1. جواهر الکلام، ج‏40، ص‏14.

2. کتاب القضاء، باب 2 از ابواب صفات القاضى.

3. ج 12، ص 4 -3.

4. ج 10، ص‏9.

5. ج 2، ص‏680، شرائط القاضی.

6. مجمع‏الفائدة والبرهان، ج‏12، ص 15.





      

راه رسیدن به کمال بصورت مساوى براى زن و مرد فراهم است

کتاب: زن در آینه جلال و جمال صفحه 203

نویسنده: آیة الله عبدالله جوادى آملى

کمالات انسانى در سایه عبادت واطاعت‏حق است واطاعت وعبادت، بین زن ومرد مشترک است، قهرا راه تکامل نیز مشترک خواهد بود.

به عنوان نمونه، دعاها ونیایش‏ها یکى از بهترین راههاى تکامل انسانى است، زیرا، کمال یک انسان در این است که به خداوند که علم محض وهستى صرف وقدرت صرف است نزدیک بشود وبه اخلاق آن کامل محض، متخلق بشود، وراه تخلق به اخلاق الهى وتقرب به آن کمال را، عبادت‏ها ونیایش‏ها به عهده دارند.

در این نیایش‏ها، هیچ فرقى بین زن ومرد نیست، مهم‏ترین مناجات ودعا را براى زن‏ها ومردها یکسان تجویز وتعلیم کرده‏اند، نگفته‏اند شما مردها دعاى کمیل یا مناجات شعبانیه بخوانید و زن‏ها توفیق این‏گونه نیایش‏ها را ندارند. بنابراین، در آنچه به نام کمال حقیقى است که مناجات‏ها، ودعاها، ثناها، نیایش‏ها، عبادت‏ها واطاعت‏ها ظهور کرده است‏سهم زن ومرد یکسان است. اگر زنى در خواندن مناجات شعبانیه یاجوشن کبیر، موفق‏تر از مرد باشد توفیقش در تکامل نیز بیش از مرد خواهد بود، نصیب زنها در مساله مناجات وپند واندرزگیرى، اگر بیش از مردها نباشد کمتر نیست، زیرا یک موجود عاطفى، رقیق القلب‏تر است ودر راه ذات اقدس اله رقت دل وعاطفه واحساس نقش مؤثرترى دارد، بنابراین او مى‏تواند در این راه، از مردها موفق‏تر باشد.





      

مبدا آفرینش زن و مرد

کتاب: زن در آینه جلال و جمال صفحه 42

نویسنده: آیة الله عبدالله جوادى

آملى آیا خلقت زن وآفرینش مرد از دو گوهر مستقل ودو مبدا قابلى جداگانه است تا هرکدام داراى آثار خاص ولوازم مخصوص باشد، مانند دو گوهر که از دو کان منحاز ظهور مى‏کنند وجنس هرکدام غیر از جنس دیگرى است. ویا آن که هر دو از یک گوهرند وهیچ امتیازى بین آنها از لحاظ گوهر وجودى نیست مگر به اوصاف کسبى واخلاق تحصیلى و... ویا آن که مرد بالاصاله از یک گوهر خاص خلق شده سپس زن از زوائد مبدا تابع مرد به طور متفرع بر آن آفریده شده است. ویا به عکس یعنى زن بالاصاله از یک گوهر معین آفریده شده سپس مرد از زوائد مبدا تابع مرد بطور طفیلى وفرع وى فراورده شده است؟

احتمال اول جایگاهى در تفسیر وشواهد قرآنى ومانند آن ندارد چنانکه احتمال چهارم نیز فاقد هرگونه شواهد قرآنى وروائى است. عمده احتمال دوم وسوم است. آنچه از ظواهر آیات ناظر به اصل آفرینش استنباط مى‏شود وبرخى از احادیث نیز آن را تایید مى‏نماید همانا احتمال دوم است. واما احتمال سوم نه تنها از ظواهر آیات راجع به خلقت استظهار نمى‏شود بلکه بعضى از احادیث نیز آن را ناصواب مى‏داند. اما آیه‏هاى خلقت مانند:

یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیرا و نساء و اتقوا الله الذی تسالون به و الارحام ان الله کان علیکم رقیبا (1)

اى مردم از پروردگارتان که شما را از نفس واحده آفریده وجفتش را نیز از او آفرید واز آن دو مردان وزنان بسیارى پراکنده پروا دارید، واز خدایى که به نام او از همدیگر درخواست مى‏کنید پروا کنید، وخویشاوندان رافراموش نکنید که خدا همواره بر شما نگهبان است.

منظور از نفس در این کریمه همانا گوهر وذات واصل و واقعیت عینى شى‏ء است. ومراد از آن، روح، جان، روان ومانند آن نیست. مثلا اگر گفته‏اند فلان شى‏ء فى نفسه چنین است‏یعنى در ذات وهستى اصلى خود چنین است و وقتى گفته‏اند: «جائنی فلان نفسه‏» (2) ، یعنى فلان کس خودش آمده است که معناى نفس مرادف با عین یعنى اصل ذات خواهد بود. پس روا نیست که مباحث علم النفس کهن یا تازه را به آیه ربط داد ویا تحقیق درباره آیه محل بحث را با آیات ناظر به پیدایش نفس ونفح آن در انسان ورجوع آن به سوى پروردگار ودیگر مباحث قرآنى مرتبط به احکام روح انسانى وابسته دانست. پس مراد از نفس همانا ذات و واقعیت عینى است.

بنابر مبناى فوق مفاد آیه مزبور اولا این است که همه انسانها از هر صنف، -خواه زن خواه مرد زیرا کلمه ناس شامل همگان مى‏شود از یک ذات وگوهر خلق شده‏اند ومبدا قابلى آفرینش همه افراد یک چیز است، وثانیا اولین زن که همسر اولین مرد است او هم از همان ذات وگوهر عینى آفریده شده، نه از گوهر دیگر ونه فرع بر مرد وزائد بر او وطفیلى وى، بلکه خداوند اولین زن را از همان ذات واصلى آفریده است که همه مردها وزنها را از همان اصل خلق کرده است. آنگاه به کیفیت تکثیر نسل اشاره مى‏شود که از حوصله این مقالت که رسالتى جز مقدمه یک کتاب را ندارد بیرون است. مطالب یاد شده را مى‏توان از آیه:

هو الذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها... (3)

اوست که شما را از نفس واحدى آفرید، و جفت وى را از آن پدید آورد.

و از آیه:

خلقکم من نفس واحدة ثم جعل منها زوجها... (4)

آفرید شما را از نفس واحد سپس جفت وى را از آن پدید آورد.

استفاده نمود، پس مفاد آیه‏هاى ناظر به اصل آفرینش همانا وحدت مبدا قابلى خلقت همه مردان وزنان ونیز اولین مرد واولین زن که نسل کنونى به آنها منتهى مى‏شوند، خواهد بود.

واما احادیث ناظر به مبدا قابلى آفرینش مانند آنچه محمد بن بابویه قمى (صدوق‏«قده)» وبه طور مرسل در من لا یحضره الفقیه (6) نقل کرده است که: زراره بن اعین از حضرت امام صادق... سؤال کرد: نزد ما مردمى هستند که مى‏گویند خداوند حوا را از بخش نهایى ضلع چپ آدم آفرید; امام صادق... فرمود: خداوند از چنین نسبت، هم منزه است وهم برتر از است... آیا خداوند توان آن را نداشت که همسر آدم را از غیر دنده او خلق کند، تا بهانه به دست‏شناعت کنندگان دهد که بگویند بعضى از اجزاى آدم بابعض دیگر نکاح نمود... سپس فرمود: خداوند بعد از آفرینش آدم، حوا را به طور نو ظهور پدید آورد... آدم... بعد از آگاهى از خلقت وى از پروردگارش پرسید: این کیست که قرب ونگاه او مایه انس من شده است؟ خداوند فرمود: این حوا است آیا دوست دارى که با تو بوده ومایه انس تو شده وبا تو سخن بگوید وتابع تو باشد؟ آدم گفت: آرى پروردگارا تا زنده‏ام سپس تو بر من لازم است، آنگاه خداوند فرمود: از من ازدواج با او را بخواه چون صلاحیت همسرى تو را جهت تامین علاقه جنسى نیز دارد وخداوند شهرت جنسى را به او عطا نمود... سپس آدم عرض کرد: من پیشنهاد ازدواج با وى را عرضه مى‏دارم، رضاى شما در چیست؟ خداوند فرمود رضاى من در آن است که معالم دین مرا به بیاموزى...

این حدیث گرچه مفصل است واز لحاظ سند نیاز به تحقیقى بیشتر دارد، چون برخى آحاد سلسله مشترک وبرخى مجهول‏اند چنانکه بعضى از مضامین آن هم نیاز به توضیح بیشتر دارد ولى مطالب مهم وسودمندى از آن استفاده مى‏شود که به بعضى از آنها اشاره مى‏شود:

1 - خلقت‏حوا از ضلع ودنده چپ آدم صحیح نیست.

2 - آفرینش حوا همانند خلقت آدم بدیع ونو ظهور بوده ومستقل است.

3 - نزدیکى ونگاه آدم به حوا مایه انس وى شده است وخداوند نیز همین اصل را پایه برقرارى ارتباط بین آنها قرار داده واین انس انسانى قبل از ظهور غریزه شهوت جنسى بوده زیرا جریان غریزه مطلبى است که بعدا مطرح مى‏شود.

4 - خداوند گرایش جنسى وشهوت زناشویى را بر آدم... القا نمود واین در حالى است که جریان انس ودوستى قبلا برقرار شده بود.

5 - بهترین مهریه وصداق همانا تعلیم علوم الهى وآموختن معالم دین است که خداوند آن را به عنوان مهر حضرت حوا بر آدم قرار داده است.

6 - بعد از ازدواج، آدم به حوا گفت‏به طرف من بیا وبه من رو کن وحوا به او گفت تو به سوى من رو کن، خداوند امر کرد که آدم برخیزد وبه طرف حوا برود واین همان راز خواستگارى مرد از زن است وگرنه زن به خواستگارى مرد بر مى‏خواست. البته منظور از این خواستگارى آن خطبه قبل از عقد که در این حدیث مبسوط آمده نیست.

پى‏نوشت‏ها:

1. نساء، 1.

2. تفسیر المیزان، ج 4، ص 144.

3. اعراف، 189.

4. زمر،6.

5. ج‏1، باب 17.

6. ج‏2، ص‏379 کتاب النکاح.





      

   
 

علامه سید مرتضی عسکری در سال 1293 شمسی در سامراء در خاندان علم و دانش پرور عریقی متولد شد. پدر بزرگوار ایشان، آیت الله سید محمد حسینی معروف به شیخ الاسلام فرزند آیت الله سید اسماعیل شیخ الاسلام و داماد آیت الله میر محمد شریف عسکری تهرانی معروف به خاتمة‌المحدثین بود.

ایشان از ده سالگی به حوزه های علوم دینی پای گذاشت، مقدمات و بخش هایی از سطوح را در همان شهر تحصیل کرد و در سال 1310 شمسی در عصر مرجعیت آیت الله العظمی حائری به حوزه علمیه قم مشرف و ادامه دروس سطوح را در محضر بزرگانی همچون آیت الله شیخ محمدحسین شریعتمدار ساوجی و آیت الله سید شهاب الدین مرعشی در فقه و اصول و لمعه و قوانین و رسایل و مکاسب و بخشی از کفایه را تعلم کرد. وی سپس از آنجا به سامراء بازگشت و ادامه کفایه و فقه اجتهادی و اصول خارج را از اساتید بزرگ آن شهر از جمله آیت‌الله آقا میرزا حبیب الله اشتهاردی و آیت‌الله سید محمدرضا شوشتری تحصیل کرد.

 

ایشان در سن  قریب 20 سالگی اولین حرکت اجتماعی خود را با تأسیس مدرسه‌ای کوچک در سامراء شروع کرد و بعدها این کار را در شهر کاظمین(1363هـ.ق) با تأسیس مدرسه ابتدایی ادامه داد. این مدارس بعدها به شهرهای بصره، دیوانیه، حله، کاظمین و نعمانیه پای نهاده و در مقاطع مختلف مهدکودک، دبستان و دبیرستان ، دخترانه و پسرانه و مراکزی برای تعلیم و تربیت بزرگسالان  گسترش یافت و بعدها در سال 1384هـ.ق. به تأسیس یک دانشگاه با دو دانشکده علوم اسلامی و ادبیات عربی ادامه یافت. این مجموعه بزرگ و بسیار موثر تا زمانی که ایشان از عراق هجرت کرده و به لبنان و بعد به ایران آمد، برپا بود و در سال 1389هـ.ق. به دست دولت بعثی عراق نابود شد.

 

یکی دیگر از حرکات اجتماعی بزرگ ایشان، مبارزات سیاسی گسترده‌ای بود که از عصر دولت پادشاهی عراق تا عصر حزب بعث برای احقاق حقوق شیعیان عراق انجام داد. ایشان در این دوران در راس روحانیان مبارز عراق بود و شهدای بزرگی چون آیت‌الله سید محمدباقر صدر و سید مهدی حکیم و سید محمدباقر حکیم در شمار این گونه از علما قرار داشتند که ایشان سرانجام با روبرو شدن با خطر اعدام از عراق گریخت.

 

یکی دیگر از کارهای اجتماعی ایشان تشکیل و تاسیس صندوق خیریه ای بود که با برپا کردن دو درمانگاه و سپس شروع به ایجاد یک بیمارستان بزرگ ادامه یافت و با بیرون آمدن از عراق به سرنوشت نامعلومی گرفتار شد و این مجموعه کاری شبیه به کمیته امداد امام انجام می‌داد.

 

از بزرگترین کارهای علامه تحقیقات نوینی است که شهرت ایشان بیشتر مرهون آن است. این تحقیقات کارهای نو و روشهای نوینی در تحقیقات اسلامی پدید آورد و در واقع راه نوینی در تبیین اسلام شیعی و دفاع از آن بود. اولین نمونه از این گونه تحقیقات در سال 1375ه.ق به نام "عبدالله بن سبا و اساطیر اخری" نشر یافت که در عالم اسلام شهرت یافت و تاثیرگذار شد و در مجله الازهر، دو مقاله و نقد در مورد آن نوشته شد.این کتاب تا حدود 4 جلد ادامه یافت. بعد از ان "خمسون ومئة صحابی مختلق"(یکصد و پنجاه صحابى ساختگى) در سه جلد  و "معالم المدرستین" در 3 جلد و "االقران الکریم و روایات مدرستین"در  3 جلد  و سر انجام محموعه بزرگی از رساله های کوچک به نام بر گستره کتاب و سنت، بخشی از تالیفات ایشان می‌باشد. این کتابها به زبانهای انگلیسی، فارسی، ترکی و اردو و بخشی از آنها به زبانهای ایتالیائی، روسی و ...  ترجمه و نشر  شده اند.

 

علامه بیش از سی و پنج سال قبل به ایران آمد و ازهمان ابتدا به ادامه راهی که در عراق آغاز کرده بود، پرداخته، تبلیغ و ترویج و تحقیق و خدمت به محرومان و اقامه جماعت و بعدها تاسیس مراکز علمی همچون دانشکده علوم اسلامی را وجهه همت خویش قرار داد. امروز دانشکده اصول الدین که سالها از تاسیس آن می‌گذرد، در شهر های قم، دزفول و تهران در مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا مشغول و کار پرورش محقق را بر عهده گرفته است.

بحث‌‌های علمی و مناظرات ایشان با دانشمندان مذاهب و ادیان گوناگون جهان، بسیار روشنگرانه و منحصر به فرد است و بسیاری از این مباحثات به صورت کتاب انتشار یافته‌اند. علامه عسکری، ریاست دانشکده اصول‌الدین را که خود بنیانگذار آن بوده‌اند، بر عهده داشتند.

ایشان در سومین همایش چهره‌‌های ماندگار در مهر ماه سال 82 به عنوان یکی از نخبگان فرهیخته و برجسته علمی ـ فرهنگی معرفی شدند. همچنین بزرگداشت علامه عسکری در سومین اجلاس مجمع جهانی اهل بیت ـ علیهم‌السلام ـ در تابستان سال 1382 در تهران برگزار شد.

 

گزیده فعالیت‌‌ها و آثار علمی علامه عسکری

الف) تألیفات عربى

1ـ مئة و خمسون صحابى مُختلَق (سه جلد)؛ ترجمه فارسی: یکصد و پنجاه صحابى ساختگى.

2 ـ عبدالله ‌بن سبا و أساطیر أخرى (دو جلد)؛ عنوان ترجمه فارسی: عبدالله ‌بن سبا و دیگر افسانه‌‌های تاریخی.

3ـ أحادیث ام‌المومنین‌ عـائشـه؛ ترجمه فارسی: نقش عایشه در تاریخ اسلام.

4ـ معالم المَدرستَین (سه جلد)؛ ترجمه فارسی: ویژگی‌‌ها و نشانه‌‌های دو مکتـب.

 

5ـ القرآن الکریم و روایات المدرستین (سه جلد).

6 ـ عقائد الإسلام من القرآن الکریم (سه جلد)؛ عنوان ترجمه فارسی: عقاید اسلام در قرآن.

7ـ قیام الأئمّة بإحیاء الدین (چهارده جلد).

8ـ دورالأئمّة فى إحیاء السنّة.

9ـ مقدّمة «مرآة العقول فى شرح أخبار آل الرسول» (دو جلد).

10ـ مقدمه برای کتاب سیری در صحیحین محمدصادق نجمی.

 

11ـ مع أبى‌الفتوح التلیدی فى کتابه: «الأنوار الباهرة».

12ـ مع الدکتور الوردى فى کتابه: «وعّاظ السلاطین» (جلد اوّل).

13ـ آراء و أصداء حول‌ عبدالله‌ بن‌ سبـا و روایـات‌ سیف‌ فی‌ الصحف‌ السعودیه.

14ـ طبّ الرضا (ع) و طبّ الصادق (ع).

15ـ مصطلحات إسلامیة.

 

16ـ مصطلحات قرآنیة.

17ـ الإحتفال بذکرى الأنبیاء و عباداللّه الصالحین.

18ـ الصحابی و عدالته.

19ـ خلفاء المدرستین.

20ـ من حدیث النبی (ص): یکون لهذه الأمّة أثنا عشر إماما.

 

21ـ على مائدة الکتاب و السنّة (16 جلد):

السجدة على التربة؛ البکاء على المیت؛ زیارة قبور أنبیاء و أئمّة و الصلحاء؛ التوسّل بالنبى (ص) و التبرّک بآثاره؛ الصلوات على محمد (ص) و آله؛ یکون لهذه الأمّة اثنا عشر قیّما؛ عدالة الصحابة؛ عصمة الأنبیاء؛ البناء على قبور الأنبیاء و الأولیاء؛ الشفاعة؛ البَداء؛ الجبر و التفویض و القضاء و القَدَر؛ صلاة أبى بکر؛ المتعة أو الزواج المؤقّت؛ شیعة اهل البیت (ع) و... .

 

22ـ حدیث الکساء من طُرق الفریقین؛ ترجمه فارسی: حدیث کساء در کتب‌ معتبر مکتب‌ خـلفـا و مکتـب‌ أهل‌ بیت‌ و روایات‌ صلوات‌ بر محمد و آل‌ محمـد (ص‌).

23 ـ تعلیم‌ الصلاة‌ 24ـ المصحف فى روایات الفریقین.

25ـ صفات الله ـ جلّ جلاله ـ فى روایات الفریقین.

 

26ـ آیة التطهیر فى مصادر الفریقین.

27ـ آخرین‌ نماز پیامبر (ترجمه صلاة ابی بکر).

28 ـ در راه‌ وحدت‌، ترجمه‌ و نگارش‌: ع‌. م‌. سردارنیـا، تهـران‌: بـنیـاد بعثـت‌، 1361.

 

ب) تألیفات فارسی

ـ ادیان آسمانى و مسأله تحریف.

ـ نقش ائمّه (ع) دراحیای دین (چهارده جلد).

ـ بر گستره کتاب و سنّت (16 جلد):

تاریخ حدیث پیامبر (ص)، شیعیان اهل بیت (ع)، ازدواج موقّت در اسلام، توسّل به پیامبر خدا، بَداء یا محو و اثبات الهی، صفات خداوند در دو مکتب، شفاعت پیامبر (ص)، آیه تطهیر، عصمت انبیا، ایجاد بنا بر قبور انبیا و اولیا، سنّت پیامبر (ص) در گریه بر میت، سنّت پیامبر (ص) در زیارت قبور، سنّت پیامبر (ص) در سجده بر تُربت، سنّت پیامبر (ص) در صلوات، سنّت پیامبر (ص) در زیارت انبیا و صُلحا، قرآن در دو مکتب.

 

 

 




      

چگونگی تاسیس مسجد مقدس جمکران
   
 

هفدهمین روز ماه مبارک رمضان، سالروز تأسیس مسجد مقدس جمکران به دستور امام زمان ارواحنا فداه... شیخ حسن بن مثله جمکرانی می گوید: من شب سه شنبه، 17 ماه مبارک رمضان سال 373 هجری قمری در خانه خود خوابیده بودم که ناگاه جماعتی از مردم به در خانه من آمدند و مرا از خواب بیدار کردند و گفتند: برخیز و مولای خود حضرت مهدی علیه السلام را اجابت کن که تو را طلب نموده است.

 آنها مرا به محلی که اکنون مسجد جمکران است آوردند. چون نیک نگاه کردم، تختی دیدم که فرشی نیکو بر آن تخت گسترده شده و جوانی سی ساله بر آن تخت، تکیه بر بالش کرده و پیرمردی هم نزد او نشسته است. آن پیر، حضرت خضر علیه السلام بود که مرا امر به نشستن نمود. حضرت مهدی علیه السلام مرا به نام خودم خواند و فرمود:

 برو به حسن مسلم (که در این زمین کشاورزی می کند) بگو: این زمین شریفی است و حق تعالی آن را از زمین های دیگر برگزیده است و دیگر نباید در آن کشاورزی کند.

 عرض کردم: یا سیدی و مولای! لازم است که من دلیل و نشانه ای داشته باشم و گرنه مردم حرف مرا قبول نمی کنند.

 آقا فرمود: تو برو و آن رسالت را انجام بده. ما نشانه هایی برای آن قرار می دهیم و همچنین نزد سید ابوالحسن (یکی از علمای قم) برو و به او بگو: حسن مسلم را احضار کند و سود چند ساله را که از زمین به دست آورده است، وصول کند و با آن پول در این زمین مسجدی بنا نماید.

 





      

پیامبر اکرم (ص) و روزه

پیامبر خدا فرمود : صوموا تصحوا  . روزه بگیرید تا صحت و سلامتی خویش را تضمین کنید .

حضرت رسول در روایت دیگری می فرماید : لکل شیء زکاة و زکاة الابدان الصیام . برای هر چیزی زکاتی است و زکات بدنها روزه است.

و نیز ایشان در جایی دیگر می فرماید : المعدة بیت کل داء ، والحمئة رأس کل دواء. معده مرکز و خانه هر دردی است و پرهیز و اجتناب ( از غذاهای نامناسب و زیاد خوردن ) اساس و رأس هر داروی شفا بخش است.

حضرت علی (ع) و روزه

امام در قسمتی از یکی از خطبه ها می فرماید : و مجاهدة الصیام فی الایام المفروضات ، تسکینا لاطرافهم و تخشیعا لابصارهم ، و تذلیلا لنفوسهم و تخفیفا لقلوبهم ، و اذهابا للخیلاء عنهم و لما فی ذلک من تعفیر عتاق الوجوه بالتراب تواضعا و التصاق کرائم الجوارح بالارض تصاغرا و لحوق البطون بالمتون من الصیام تذللا.

با روزه گرفتن های دشوار ، در روزهایی که واجب است ، اندامها با این کار آرام می گیرد و دیده ها خاشع و جانها خوار می گردد و دلها سبک می شود و خودبینی از ایشان به وسیله این عبادتها زدوده می گردد. و با گزاردن چهره های شاداب با تواضع بر خاک و با نهادن مواضع سجده بر زمین خود را در مقابل خدا خرد می نمایند و اینکه با روزه داری شکمها به پشت می رسند.

روزه؛ آزمایش اخلاص

حضرت علی (ع) در جای دیگری می فرماید: والصیام ابتلاء لاخلاص الخلق. روزه برای آزمایش نمودن اخلاص مردم است.

روزه سپر در مقابل عذاب الهی

حضرت در قسمتی دیگر از نهج البلاغه می فرماید : صوم شهر رمضان فانه جنة من العقاب. در این بحث امام یکی از دلایل وجوب روزه ماه رمضان را ، سپر و مانع در مقابل عقاب الهی دانسته اند. یعنی روزه موجب غفران و آمرزش گناهان است.

امام رضا (ع) و روزه

وقتی از حضرت درباره فلسفه روزه می پرسند ، می فرماید : همانا مردم مأمور به روزه گرفتن شدند تا درد و ناگواری های گرسنگی و تشنگی را دریابند و آنگاه استدلال کنند بر سختی های گرسنگی و تشنگی و فقر آخرت که پیامبر اکرم در خطبه شعبانیه فرمود " واذکروا بجوعکم و عطشکم جوع یوم القیمة و عطشة" . به وسیله گرسنگی و تشنگی از روزه داریتان ، گرسنگی ها و تشنگی های روز قیامت را به یاد آورید ، که این یادآوری انسان را به فکر تدارک برای قیامت می اندازد تا جد و جهد بیشتری در کسب رضای خدا بنماید .

امام رضا (ع) در جایی دیگر درباره فلسفه روزه این چنین می فرماید : علت روزه برای درک درد گرسنگی و تشنگی است تا بنده ، ذلیل ، متضرع و صابر باشد . همچنین در روزه شکستگی شهوات وجود دارد .





      



مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدمدیده سیر است مرا جان دلیر است مراگفت که دیوانه نه​ای لایق این خانه نه​ایگفت که سرمست نه​ای رو که از این دست نه​ایگفت که تو کشته نه​ای در طرب آغشته نه​ایگفت که تو زیرککی مست خیالی و شکیگفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدیگفت که شیخی و سری پیش رو و راهبریگفت که با بال و پری من پر و بالت ندهمگفت مرا دولت نو راه مرو رنجه مشوگفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکنچشمه خورشید تویی سایه گه بید منمتابش جان یافت دلم وا شد و بشکافت دلمصورت جان وقت سحر لاف همی​زد ز بطرشکر کند کاغذ تو از شکر بی​حد توشکر کند خاک دژم از فلک و چرخ به خمشکر کند چرخ فلک از ملک و ملک و ملکشکر کند عارف حق کز همه بردیم سبقزهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدماز توام ای شهره قمر در من و در خود بنگرباش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان

 دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدمزهره شیر است مرا زهره تابنده شدمرفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدمرفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدمپیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدمگول شدم هول شدم وز همه برکنده شدمجمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدمشیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدمدر هوس بال و پرش بی​پر و پرکنده شدمزانک من از لطف و کرم سوی تو آینده شدمگفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدمچونک زدی بر سر من پست و گدازنده شدماطلس نو بافت دلم دشمن این ژنده شدمبنده و خربنده بدم شاه و خداونده شدمکآمد او در بر من با وی ماننده شدمکز نظر وگردش او نورپذیرنده شدمکز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدمبر زبر هفت طبق اختر رخشنده شدمیوسف بودم ز کنون یوسف زاینده شدمکز اثر خنده تو گلشن خندنده شدمکز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم





      
<      1   2   3   4   5      >




+ 3 یار ایرانی امام باقر(ع)، از خراسان تا اصفهان





[ مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]

[ Designed By Ashoora.ir ]